بنیانلغتنامه دهخدابنیان . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آویزبخش اهرم است که در شهرستان بوشهر واقع شده است و 452 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
بنیانلغتنامه دهخدابنیان . [ ب َ ] (ع اِ) (از «ب ن ن ») کار. (منتهی الارب ). کار و کسب . (ناظم الاطباء). || گویایی بد. (منتهی الارب ). سخن بد. (ناظم الاطباء).
بنیانلغتنامه دهخدابنیان . [ ب ُ ] (ع اِ) (از «ب ن ی ») بنیاد. بن لاد. (فرهنگ فارسی معین ). بنیاد و بنلاد. (ناظم الاطباء) : و آن سخن خود نه چیز و حرفش چیزچیزها را حروف او بنیان . ناصرخسرو.گرچه نیکو و بلند است و قوی خانه پست یاپیش
بنیانلغتنامه دهخدابنیان . [ ب ُ ](اِخ ) نام حوض نعمان است . و آن برکه ای بوده آب آن در نهایت شوری و تلخی و به برکت قدوم سرور کاینات آب آن شیرین شد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
بینانلغتنامه دهخدابینان . (نف ، ق ) (از: بین + َان ) صفت بیان حالت از دیدن . بیننده . || درحال دیدن . (یادداشت مؤلف ).
بنانلغتنامه دهخدابنان . [ ب َ ] (ع اِ) سر انگشت . انگشت . بنانه یکی آن . ج ، بنانات . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). سرهای انگشت و این جمع بنانةاست . (از بحر الجواهر) (از کشف ) (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). بمعنی مفرد نیز آمده . (آنندراج ). سر انگشت . (ترجمان القرآن ). اصبع. جمع بنانه و آن سر
بنگانلغتنامه دهخدابنگان . [ ب َ ] (اِ) پنگان : چون روز شد معلوم کردند که هیچ غایب نشده بود جز یکی بنگان زرین و وزیر وی از مال خالص خود بنگانی فرمود که وزن او هفتصد مثقال بود و به خزینه فرستاد. (تاریخ بخارای نرشخی صص 32 - <span class="hl
بنیان کردنلغتنامه دهخدابنیان کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنیاد کردن . بنیاد نهادن : دین حق را مردمی دان جانْش علم و تن عمل عاقلان مربام حکمت را همین بنیان کنند.ناصرخسرو.
بنیان نهادنلغتنامه دهخدابنیان نهادن . [ ب ُ ن َ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) بنا نهادن . بنا کردن . (فرهنگ فارسی معین ). بنا نهادن . (ناظم الاطباء).
بنیان کنلغتنامه دهخدابنیان کن . [ ب ُ ک َ ] (نف مرکب ) خانه برانداز. ویران کننده ٔ خانه و بنا : نخست باید بستن مسیل چشمه ٔ آب که رفته رفته شود چشمه سیل بنیان کن .قاآنی .
زبنیانلغتنامه دهخدازبنیان . [ زِ ] (اِخ ) قریه ای است بری . از آنجاست قوام ابوعبداﷲ محمدبن ابراهیم . (تاج العروس ).
قلعه بنیانلغتنامه دهخداقلعه بنیان . [ ق َ ع َ ب َم ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان ممسنی شهرستان کازرون ، واقع در 11هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و 1500 هزارگزی شوسه ٔ کازرون به فهلیان . موقع جغرافیایی آن دامنه وهوای آن گرم
هفت بنیانلغتنامه دهخداهفت بنیان . [ هََ ب ُن ْ ] (اِ مرکب ) به معنی هفت بناست که کنایت از هفت آسمان باشد. (برهان ).