بهارنارنجفرهنگ فارسی عمیدشکوفۀ سفید و معطر درخت نارنج که عرق آن را میگیرند و برای تسکین اعصاب، سردرد، و دلدرد نافع است.
ژولپلغتنامه دهخداژولپ . [ ل ِ ] (اِ) ژولپ از کلمه ٔ عربی جُلاب (معرب از گلاب ) گرفته شده که مخلوطی از عسل و آب بوده است . امروز این نام را به پوسیونهائی مرکب از شربت و آب مقطر و یا به پوسیون های صاف و شفافی که دارای صمغ باشداطلاق میکنند. تمامی ژولپ ها از محصولات ماژیسترال هستند. معروفترین ژول
گل بهارفرهنگ نامها(تلفظ: gol bahār) [گل + بهار = فصل اول سال ، شکوفهی درختان خانوادهی مرکبات ، گیاهی زینتی از خانوادهی کاسنی ، بابونه ، بهارنارنج؛ به مجاز بخش آغازین یا دورهی شادابیِ هر چیز]، روی هم به معنای گلِ بهاری ، گلِ گیاه بابونه ، بهار نارنج و کاسنی ، گلِ تازه و شاداب ؛ به مجاز) زیبا و با طراوت .
شاخ وبرگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ه: شاخه، سرشاخ، بُن، برگ، ساقه، جوانه، تنه، کُنده، بالاتنه، ریشه، پیاز، غده، پاجوش، بچه، نشا، رخ، نافه برگک، برگچه، برگه، بَشَره، برچه گل، بهارنارنج، گلبرگ، پرچم، مادگی، میوه، مخروط، غلاف، مادرهاگ، هاگ دانه، بذر، غوزه، هسته، حبه، دان، تخم، لپه، گندم، جو، ارزن، لوبیا، نخود، بهدانه برگ
شنبلیتلغتنامه دهخداشنبلیت . [ شَم ْ ب َ ] (اِ) شنبلید. شنبلیله . شملید. شملیز. تخمی است که محلل نفخ باشد و گل آن زردرنگ است و شبیه به بهارنارنج و بوی تیزی دارد. بوییدن آن دفع درد سر کند و آن را گل راه رو گویند، چه بیشتر در سر راهها روید. (برهان ). شنبلیله . اسم فارسی حلبه است . (فهرست مخزن الاد