گران بهافرهنگ فارسی عمید۱. هرچیز گرانقیمت و کمیاب.۲. [مجاز] آنچه ارزش بسیار داشته باشد؛ بهاگیر؛ بهاور.
پربهافرهنگ مترادف و متضادارزشمند، بهادار، بهاور، پرارزش، پرقیمت، ثمین، قیمتی، گرانبها، گرانقیمت، نفیس ≠ کمبها
بهاگیرفرهنگ فارسی عمیدهر چیز قیمتی و گرانمایه؛ گرانبها؛ بهاور؛ بهایی: ◻︎ دو یاره بهاگیر و دو گوشوار / یکی طوق پرگوهر شاهوار (فردوسی: ۷/۳۶۹).