بهیارلغتنامه دهخدابهیار. [ ب ِه ْ ] (ص مرکب ) دوشیزه یا زنی که دوره ٔ آموزشگاه پرستاری را بپایان رسانیده و با رتبه ٔ بهیاری در بیمارستانها بسمت پرستار مشغول کار است . (فرهنگ فارسی معین ).
بهیارفرهنگ فارسی عمیدکسی که دورۀ آموزشگاه پرستاری را به پایان رسانیده و در بیمارستان یا درمانگاه مشغول کار باشد.
بهیارnurse-aidواژههای مصوب فرهنگستانعضوی از گروه پزشکی که زیر نظر پرستار در امر مراقبت و درمان بیماران شرکت داشته باشد
بهیارفرهنگ فارسی معین(بِ) ( اِ.) پرستار، آن که پس از طی دوره های خاصی اجازه دارد بخشی از وظایف پرستاران را انجام دهد.
قضیۀ رستۀ بئرBaire category theoremواژههای مصوب فرهنگستانقضیهای که بر طبق آن هر فضای سنجهای کامل یک مجموعۀ رستهدوم است
کارخانۀ تختهبُریboard mill, board sawmillواژههای مصوب فرهنگستانکارخانۀ چوببُری که تختۀ خام با ضخامت 2/5 سانتیمتر تولید میکند
بحارلغتنامه دهخدابحار. [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بحر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ بحر. دریاها. (غیاث اللغات ) : به زاد و بود وطن کرد زانکه خون خواهدکه قطره گردد و درآید او بسوی بحار. ؟ (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 278</
پرستارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بهیار، بهورز، نرس، سیستر، سرپرستار، مترون سایر خدمۀبیمارستان، راننده آمبولانس تزریقاتی، تزریقاتچی، آمپولزن، فصاد، حجام، رگزن