بهیةلغتنامه دهخدابهیة. [ ب َ هی ی َ ] (ع ص ) تأنیث بهی . (آنندراج ). مؤنث بهی ، یقال امراءة بهیة. (ناظم الاطباء). || روشن و تابان . (آنندراج ) (غیاث ). || لقبی است که در وزارت خارجه به دولت روس میدادند: دولت بهیه ٔ روس ، مانند سنیه برای دولت انگلیس . (یادداشت بخط مؤلف ).
بیعگهلغتنامه دهخدابیعگه . [ ب َ / ب ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) (از: بیع + گه ، مخفف گاه ) مخفف بیعگاه . جای بیع و شرا. (از آنندراج ) : بیعگه غم دل خاقانی است زآن کند اندوه در او کاروان . خاقانی .آنرا که
بیعةلغتنامه دهخدابیعة. [ ب َ ع َ ] (ع مص ) بیع و مبیع و مباع ؛ فروختن و خریدن (از اضداد است ). (از منتهی الارب ). || هیأت بیع (چنانکه جِلسة، هیأت جلوس )، یقال انه لحسن البیعة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به بیع شود.
بیعةلغتنامه دهخدابیعة. [ ب َ ع َ ] (ع مص ) بیعت . دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت واطاعت . (از لسان العرب ) (از منتهی الارب ). مبایعة.- بیعةالحرب ؛ بیعتی بود که هفتاد تن از مردم مدینه با رسول (ص ) کردند در موسم حج یک سال پس از بیعت اولی و از آن را بیعةالحرب نا
بهیةلغتنامه دهخدابهیة. [ ب َ هی ی َ ] (ع ص ) تأنیث بهی . (آنندراج ). مؤنث بهی ، یقال امراءة بهیة. (ناظم الاطباء). || روشن و تابان . (آنندراج ) (غیاث ). || لقبی است که در وزارت خارجه به دولت روس میدادند: دولت بهیه ٔ روس ، مانند سنیه برای دولت انگلیس . (یادداشت بخط مؤلف ).
حسن صاغاتیلغتنامه دهخداحسن صاغاتی . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن حیدر عدوی عمری رضی الدین . در لاهور در 577 هَ .ق . بزاد و در غزنه بزرگ شد. و در بغداد در 650 هَ .ق . درگذشت . او راست : مجمعالبحرین و کتب دیگر که در اعلام زرکلی
مردغةلغتنامه دهخدامردغة. [ م َ دَ غ َ ] (ع اِ) میان گردن و تنوره ٔ وی . (منتهی الارب ). مابین عنق و ترقوه . (از اقرب الموارد). || گوشت پاره ٔ میان سر بازو و استخوانهای سینه . (منتهی الارب ). اللحمة بین وابلة الکتف و جناجن الصدر. ج ، مرادغ . (اقرب الموارد). || مرغزار نیکو. (منتهی الارب ). روضه
هاردیلغتنامه دهخداهاردی . (اِخ ) آلفرد (1811-1893 م .). پزشک فرانسوی از مردم پاریس که در سال 1851 م . طبیب بیمارستان سن لوئی شد و در آنجا به تعلیم امراض جلدی پرداخت و در سال <span class="hl" d
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) احمد حشاد. او راست : مجموعة بهیة مشتملة علی اربع رسائل سنیة: 1- تنویرالبصائر و دلیل الحائر. 2- الفتح المبین فی الاستغاثه بالاولیاء والصالحین . 3- القو