زهچین بیمنفذimperforate hymenواژههای مصوب فرهنگستانزهچینی که فاقد منفذ است و ورودی زهراه را کاملاً مسدود میکند
زه زهلغتنامه دهخدازه زه . [ زِه ْ زِه ْ ] (صوت مرکب ) ادات تحسین . تأکید زه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زه شود.
زه خیارلغتنامه دهخدازه خیار. [ زِه ْ ] (اِ مرکب ) نوعی از گریبان . || خیار نوبر. (ناظم الاطباء). رجوع به خیار زه شود.