تلاتلالغتنامه دهخداتلاتلا. [ ت َ ت َ ] (اِ صوت ) تلالا : مست و خراب می روم در ره عشق بوالعلاباک ندارم از بلاتن تننا تلاتلا. مولوی (از انجمن آرا).رجوع به تلالا شود.
ذوات لحملغتنامه دهخداذوات لحم . [ ذَ ت ُ ل َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) گوشتوران . گوشتداران :قصه شنیدم که بوالعلا بهمه عمرلحم نخورد و ذوات لحم نیازرد.ایرج میرزا.
خرستلغتنامه دهخداخرست . [ خ َ رَ ] (ص ) مست بیهوش که بعربی طافح گویند، به پارسی سیاه مست و مست خراب گویند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) : مست خرست میروم درره عشق بوالعلاباک ندارم از بلا تن تنناتلاتلا.مولوی (ازآنندراج ).
فلالغتنامه دهخدافلا. [ ف َ ] (ع اِ) ج ِ فلاة. بیابانها. (منتهی الارب ) : یا رب چه شد این خلق که با آل پیمبرچون کژدم و مارند و چو گرگان فلااند. ناصرخسرو.تا چه دیدی خواب دوش ای بوالعلاکه نمی گنجی تو در شهر و فلا. <p class="a
ابوسلیکلغتنامه دهخداابوسلیک . [ اَ س ُ ل َ ] (اِخ )گرگانی . نام شاعری مادح ملوک صفّاری . از اشعار او تنها پاره ای در لغت نامه ها بر جای است و از آن جمله :خون خود را گر بریزی بر زمین به که آب روی ریزی بر کناربت پرستیدن به از مردم پرست پند گیر و کار بند و گوش دار. <p class="aut