بوبینلغتنامه دهخدابوبین . (اِ) پیچک . (فرهنگستان ). قرقره ای که بدور آن سیم فلزی روپوش داری بپیچند و جریان الکتریسیته از آن عبور کند و یا بوسیله ٔ آن بتوان تغییری در جریان برق ایجاد کرد. پیچک . (فرهنگ فارسی معین ).
بوبینفرهنگ فارسی عمید۱. قرقره؛ ماسوره.۲. (برق) وسیلهای در بعضی دستگاههای برقی شبیه قرقره که روی آن سیمپیچی شده و فشار جریان برق را بالا میبرد.
بوبینفرهنگ فارسی معین[ فر. ] ( اِ.) قرقره ای که به دور آن سیم روپوش دار پیچیده شده است و برای تغییر مقدار جریان برق در موتورها و دستگاه های برقی به کار می رود.
بابینلغتنامه دهخدابابین . (اِخ ) نام عشیره ای از اکراد شهرزور: پس از آنکه بغداد بدست هلاکو افتاد اکراد شهرزور راه فرار پیش گرفتند، جماعتی بمصر رفتند و از آن میان عشیره ٔ لاوین و بابین به الجزایر (شمال آفریقا) افتادند. (تاریخ کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 197</spa
بابینلغتنامه دهخدابابین . [ ب َ ] (اِخ ) تثنیه ٔ باب . موضعی است به بحرین . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ) (آنندراج ).
رتاتیوفرهنگ فارسی معین(رُ) [ فر. ] (اِ.) ماشین چاپ سریع که علاوه بر چاپ ، برش کاغذ و دسته کردن آن را نیز خود انجام می دهد و معمولاً با بوبین (قرقره ) کار می کند.
سلفواژهنامه آزادپیچِه. (زبانزدِ دانشی). «سِلف» کوتاهِ self-induction coil است. آن را «کویل» یا «بوبین» نیز می گویند. پارسی اش می شود «پیچه» چرا که این تکۀ (قطعۀ) کوچک بیشتر از چند دور سیمِ پیچیده درست می شود.
رتاتیولغتنامه دهخدارتاتیو. [ رُ وْ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) گردنده . چرخنده . || ماشین چاپ سریع که علاوه بر چاپ ، برش کاغذ و دسته کردن آن را نیز خود انجام دهد و معمولاً با بوبین (قرقره ) کار کند. (از فرهنگ فارسی معین ).