یبوسةلغتنامه دهخدایبوسة. [ ی ُ س َ ] (ع اِمص ) خشکی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). ضد رطوبت . (از اقرب الموارد). || در اصطلاح فلسفه ٔ قدیم کیفیتی است که صعوبت تشکل و تفرق و اتصال را در جسم موجب می شود. (از تعریفات جرجانی ) (از اقرب الموارد). یکی از کیفیات اربعه ٔ اول است و از ع
بوسهلغتنامه دهخدابوسه . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) مرکب از: بوس + ه (پسوند سازنده ٔ اسم ) قبله . ماچ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). عملی که حاصل می گردد از انطباق لبها به روی صورت یا دست کسی از روی محبت و یا احترام . و یا انطباق لبها به روی یک چیز مقدس و محترمی مان
بوشهلغتنامه دهخدابوشه . [ ش ِ ] (اِخ ) فرانسوا. نقاش فرانسوی . (متولد 1703 م . در پاریس و متوفی 1770 م .) وی صحنه های شبانی و روستایی یا اساطیری را با خامه ٔ تزیینی لطف آمیزی تجسم داده است . (از فرهنگ فارسی معین ).
بوسهفرهنگ فارسی عمیدعملی که با گذاشتن هر دو لب بر روی گونه یا لبهای کسی یا بر روی چیزی صورت میگیرد؛ ماچ.
بوسهلغتنامه دهخدابوسه . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) مرکب از: بوس + ه (پسوند سازنده ٔ اسم ) قبله . ماچ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). عملی که حاصل می گردد از انطباق لبها به روی صورت یا دست کسی از روی محبت و یا احترام . و یا انطباق لبها به روی یک چیز مقدس و محترمی مان
بوسهفرهنگ فارسی عمیدعملی که با گذاشتن هر دو لب بر روی گونه یا لبهای کسی یا بر روی چیزی صورت میگیرد؛ ماچ.
دبوسهلغتنامه دهخدادبوسه . [ دَ س َ ] (اِخ ) شهر کوچکی است میان بخارا وسمرقند و دبوسی نسبت بدانجاست و عده ای از علما بدین شهر منسوبند. رجوع به دبوس و دبوسی و دبوسیه شود.
دبوسهلغتنامه دهخدادبوسه . [ دَ س َ / س ِ ] (اِ) خانه ٔ زیر کشتی یا پس کشتی یاانبار کشتی . خانه ٔ پس کشتی . (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر). دبوس . (ناظم الاطباء). خانه ٔ کشتی . (برهان ). نام منزلی از جهاز کشتی در زیر عرشه که زن ناخدا وحرم اهل جهاز در آن نشینند
دست بوسهلغتنامه دهخدادست بوسه . [ دَ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) بوسه ٔ دست . بوسه که بر دست دهند مهتری را.- دست بوسه کردن ؛ بوسیدن دست . خدمت کردن . کهتری و کرنش کردن : بلیس کرد ورا دستبوسه و شاباش نشست پیش
سنبوسهلغتنامه دهخداسنبوسه . [ سَم ْ س َ / س ِ ] (اِ) شکل مثلث در لباس و سجاف جامه عموماً و در لچک زنان خصوصاً. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || نانی است کوچک و شیرین آنرا قطاب خوانند. (آنندراج ). قطاب . (ناظم الاطباء): واگر بی خوابی رنجه دارد از برگ کوک ، کد
شکربوسهلغتنامه دهخداشکربوسه . [ ش َ ک َ س َ / س ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بوسه ٔ شیرین و شکرین : بوسه ای از لب تو خواهم وشعر از لب توکه شکربوسه نگاری و غزل گوی غزال . فرخی .به یاد بوسه منه خوان خوردنی ک