بوللغتنامه دهخدابول . [ ب َ ] (ع اِ) کمیز. ج ، ابوال . (منتهی الارب ). آبی که از کلیه ها ترابد و در مثانه جمع گردد و بطور طبیعی دفع شود. ج ، ابوال . (از اقرب الموارد). شاش . و فارسیان با لفظ کردن بمعنی شاشیدن استعمال نمایند. (آنندراج ). کمیز و شاش . ج ، ابوال .(مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء).
بوللغتنامه دهخدابول . [ ب َ ] (ع مص ) کمیز انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کمیز انداختن و شاش کردن . (ناظم الاطباء). کمیز انداختن و شاشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). || جاری شدن آب و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شکافته شدن . (آنندراج ).
گبوللغتنامه دهخداگبول . [ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار، در 29000گزی شمال باختری چاه بهار و 3000گزی باختر شوسه ٔ چاه بهار به ایرانشهر. جلگه و گرمسیر مالاریائی و سکنه ٔ آن 150</sp
بژوللغتنامه دهخدابژول . [ ب ُ ] (اِ) بجول است که استخوان شتالنگ باشد و بتازی کعب خوانند. (برهان )(انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). شتالنگ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (اوبهی ). بجول . کعب . (مهذب الاسماء). قاب . غاب . پچول . اشتالنگ : کاعب ؛ بژول پستان . (یادداشت بخط مرحوم
بولوردیلغتنامه دهخدابولوردی . [ وِ / ب ِ وِ ] (اِخ ) تیره ای از ایل اینانلو (از ایلات خمسه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
بولوسیونلغتنامه دهخدابولوسیون . (معرب ، اِ) به یونانی ، لبلاب سیاه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ).
بولسلغتنامه دهخدابولس . [ ل ُ ] (اِخ ) نام طبیبی است که ابن البیطار، از او در کتاب خود نام برده است . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به تاریخ الحکما ص 95 شود.
بولودیونلغتنامه دهخدابولودیون . (معرب ، اِ) بولوبودیون . رجوع به کلمه ٔفوق و تحفه ٔ حکیم مؤمن و فهرست مخزن الادویه شود.
اسرلغتنامه دهخدااسر. [ اُ ] (ع مص ) شاشبند شدن . حبس البول . حبس شدن بول . احتباس بول . گرفتگی بول . (مهذب الاسماء). گمیزگرفتگی . بسته شدن بول . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دربند شدن بول . || دربند کردن بول . - عود اُسر ؛ چوبی که نهند بر شکم آنکه احتباس بول دار
بولوردیلغتنامه دهخدابولوردی . [ وِ / ب ِ وِ ] (اِخ ) تیره ای از ایل اینانلو (از ایلات خمسه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
بولوسیونلغتنامه دهخدابولوسیون . (معرب ، اِ) به یونانی ، لبلاب سیاه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ).
بولسلغتنامه دهخدابولس . [ ل ُ ] (اِخ ) نام طبیبی است که ابن البیطار، از او در کتاب خود نام برده است . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به تاریخ الحکما ص 95 شود.
بولودیونلغتنامه دهخدابولودیون . (معرب ، اِ) بولوبودیون . رجوع به کلمه ٔفوق و تحفه ٔ حکیم مؤمن و فهرست مخزن الادویه شود.
بول الابللغتنامه دهخدابول الابل . [ ب َ لُل ْ اِ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) نام گیاهی است . (ناظم الاطباء). || قرصی است که از صن الوبر و بول شتر ترتیب دهند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به لکلرک ج 1 ص 292 شود.
دامبول و دمبوللغتنامه دهخدادامبول و دمبول . [ ل ُ دُ ] (اِ صوت مرکب ، از اتباع ) دامبول و دیمبول . حکایت آواز و ضرب و دورویه و تنبک و نقاره و مانند آن در عروسی ها و خانه ها و غیره : دامبول و دمبول نقاره ، عروس تومون نداره ، داماد رفته بیاره ، ساق و سلامت نیاره .
دبوللغتنامه دهخدادبول . [ دَ ] (ع اِ) سختی . (منتهی الارب ). بلا. || (ص ) زن فرزند مرده . (منتهی الارب ). زنی که فرزندش مرده باشد.