لغتنامه دهخدا
مبوله . [ م ِب ْ وَ ل َ ] (ع اِ) مبولة : و هر گاه که آماه اندر مؤخر دماغ باشد بیمار هر چه بگوید و بخواهد در حال فراموش کند چنانکه گاه باشد که مبوله خواهد تا بول کند چون مبوله پیش آرند فرامشت کرده باشد که او خواسته است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || میل ب