بچسلغتنامه دهخدابچس . [ ب َ چ َ ] (اِ) نرمه ٔ بینی . پره های بینی . (انجمن آرای ناصری ). بچش . (آنندراج ). || سستی . نرمی . (انجمن آرای ناصری ).
بیشرأیریزیballot-box stuffing, ballot stuffingواژههای مصوب فرهنگستانتقلب در رأیگیری از راه پرکردن صندوق با آرای غیرواقعی متـ . پرکردن صندوق
باس ممتدcontinuo, basso continuo, through bass, general bassواژههای مصوب فرهنگستانبخش باسی که در طول قطعه ادامه مییابد و براساس آن هارمونیها، بر روی یک ساز شستیدار یا هر ساز دیگری با قابلیت اجرای آکورد، بهصورت فیالبداهه اجرا میشوند
بازbase 1واژههای مصوب فرهنگستانهر مادۀ شیمیایی اعم از یونی یا مولکولی که بتواند از جسم دیگری پروتون بپذیرد
باسbass 1واژههای مصوب فرهنگستان1. بمترین صدای مردان 2. بمترین بخش در موسیقی چهـاربخشی آوازی3. بمترین یا دومین عضو بم در برخی خانوادههای سازی
باز سختhard baseواژههای مصوب فرهنگستانیک باز لوِیس یا دهندۀ الکترون که قطبشپذیری بالا و الکتروکشانی پایین دارد و بهآسانی اکسید میشود و دارای اوربیتالهای خالی یا پایینتر از سطح تراز عادی است
بچسبلغتنامه دهخدابچسب . [ ب ِ چ َ ] (ص مرکب ) خلاف نچسب . که بچسبد. چسبنده . مثل : فلانی آدم بچسبی نیست . (یادداشت مؤلف ).
بچشلغتنامه دهخدابچش . [ ب َ چ َ ] (اِ) نرمه و پرهای بینی . || سستی . || رنج . مشقت . (آنندراج ) (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری )(فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). و رجوع به بچس شود.
بچسبلغتنامه دهخدابچسب . [ ب ِ چ َ ] (ص مرکب ) خلاف نچسب . که بچسبد. چسبنده . مثل : فلانی آدم بچسبی نیست . (یادداشت مؤلف ).