بچگانهفرهنگ فارسی عمید۱. مربوط به بچهها؛ مانند بچهها: سادگی بچگانه.۲. [عامیانه، مجاز] احمقانه: فکرهای بچگانه.۳. (قید) [عامیانه، مجاز] مانند بچهها؛ نسنجیده: بچگانه رفتار کردن.
بچگانهلغتنامه دهخدابچگانه . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) کودکانه . منسوب و متعلق به بچه . (ناظم الاطباء). که طفل را بکار آ
دگرگشت بیگانهزیست،سوختوساز بیگانهزیستxenobiotic metabolismواژههای مصوب فرهنگستانسوختوساز موادی که برای اندامگان بیگانه ضروری است
بوژنهلغتنامه دهخدابوژنه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) شکوفه و بهار درخت را گویند که هنوز نشکفته باشد و آنرا بعربی کُم خوانند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ).
بوینهلغتنامه دهخدابوینه . [ ی َ ن َ ] (اِخ ) نام قریه ای است در دوفرسخی مرو. (انساب سمعانی ) (مراصد الاطلاع ).
بیانهلغتنامه دهخدابیانه . [ ب َ ن َ ] (اِخ ) نام شهری است درهندوستان که نیل از آنجا خیزد و آن چیزی باشد که بدان چیزها رنگ کنند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). شهری در هند که نیل در آنجا سازند. (ناظم الاطباء).