بکاءدیکشنری عربی به فارسیفرياد زدن , داد زدن , گريه کردن , صدا کردن , فرياد , گريه , خروش , بانگ , بانگ زدن , جار زننده , اشکار , گريان , مبرم
بکاءلغتنامه دهخدابکاء. [ ب َ ک ْ کا ] (ع ص ) بسیار گریه کننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بسیارگرینده . سخت گرینده . بَکّی ْ. (منتهی الارب ). و رجوع به بکی شود.
بکاءلغتنامه دهخدابکاء. [ ب َک ْ کا ] (اِخ )منسوب است به هیثم بن جماز حنفی بکاء از اهل کوفه که بسیار گریه میکرده است . (از سمعانی ) (از اللباب ).
بقالغتنامه دهخدابقا. [ ب َ ] (اِخ ) محمد بقا. از اولاد خواجه عبداﷲ انصاری است که بسال بیست و شش از جلوس اورنگ زیب درگذشته . او راست : تاریخ مرآت جهان نما که محمدرضا برادر وی مرتب کرده است . این دو بیت از اوست :جا کنم در سایه ٔ آن سرو قدکه رسد از عالم بالا مدد.قدت را سرو خوش بالاس
بیکالغتنامه دهخدابیکا. (اِخ ) دهی از دهستان رودان شهرستان میناب است و 1605 تن سکنه دارد. (از دائرة المعارف فارسی ).
بقالغتنامه دهخدابقا. [ ب َ ] (ع اِمص ) زیست و زندگانی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ). ماندن در جهان . ضد فنا. (آنندراج ). باقی ماندن . (ترجمان علامه جرجانی ص 27) (زوزنی ). بماندن . (مؤید الفضلاء). عمر و رجوع به بقاء شود <span cl
بکاءةلغتنامه دهخدابکاءة. [ ب َ ءَ ] (ع مص ) اندک شیر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). کم شیر شدن . (منتهی الارب ). و رجوع به بک ء شود.
بکاءةلغتنامه دهخدابکاءة. [ ب َ ءَ ] (ع مص ) اندک شیر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). کم شیر شدن . (منتهی الارب ). و رجوع به بک ء شود.
معین البکاءلغتنامه دهخدامعین البکاء. [ م ُ نُل ْ ب ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) کسی که تعزیه را اداره می کرد. تعزیه گردان . توضیح آنکه تعزیه رژیسوری داشت که کار رئیس ارکستر را هم می کرد. لباس اشخاص را برای نقشهای مختلف او تعیین می کرد. ترتیبات مقدماتی یا به عبارت اروپایی «میزان سن » هم از وظایف او بود
استبکاءلغتنامه دهخدااستبکاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گریانیدن . (منتهی الارب ). بگریانیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بگریه انداختن .
تبکاءلغتنامه دهخداتبکاء. [ ت َ / ت ِ] (ع مص ) گریستن یا بسیار گریستن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).