بگاهلغتنامه دهخدابگاه . [ ب ِ ] (ق مرکب ) پگاه . بوقت . (ناظم الاطباء). بوقت و زود.(رشیدی ). معنی ترکیبی آن بروقت است زود و شتاب . (آنندراج ). و بگه مخفف آن . می گویند بگه خیزی کرد؛ یعنی بروقت برخاست و دیر نکرد و این مجاز است چه معنی دیر نکردن از آن مستفاد می شود. (آنندراج ). جمهور شعرا بگاه
بوژی کِشندهtractive bogie, motored bogieواژههای مصوب فرهنگستانبوژی موتورداری که چرخ- محورهای آن هریک بهتنهایی یا بهطور مشترک ازطریق یک جعبهدنده به حرکت درمیآید
بوژی موتوردارpowered bogie, motor bogieواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بوژی که دارای نیروی محرک یا موتور است و معمولاً در قطارهای خودکِشَند به کار میرود
بوژیbogie 1, truckواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای شامل چهار یا شش چرخ که بهصورت جفت در زیر وسیلۀ نقلیۀ ریلی طویل نصب میشود و ازطریق لولایی مرکزی حرکت و انعطاف وسیلۀ نقلیۀ را در پیچها تسهیل میکند
بوژی خودفرمانself steering bogieواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بوژی که از اتصال انعطافپذیر مجموعۀ چرخـ محورها با قاب بوژی تشکیل میشود و جهت محورها را با شعاع انحنای پیچ هماهنگ میکند
گاه بگاهلغتنامه دهخداگاه بگاه . [ ب ِ ] (ق مرکب ) وقت بیوقت : خارخار دل نازک شده از گوشه ٔ چشم مژه برهم زدن گاه بگاهی که تراست .شانی (از آنندراج و مجموعه ٔ مترادفات ص 295).
بگهلغتنامه دهخدابگه . [ ب ِ گ َه ْ ] (ق مرکب ) بگاه . رجوع به بگاه و انجمن آرا و ناظم الاطباء و آنندراج و غیاث شود.
دیر رسیدنلغتنامه دهخدادیر رسیدن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) با تأخیر آمدن . با فاصله از موعد مقرر فراز آمدن : داستان گر درست و دیر رسیداو بگاه آمد و بگاه رسید.سوزنی .
حربگاهلغتنامه دهخداحربگاه . [ ح َ ] (اِ مرکب ) حرب جای . معرکة. میدان جنگ . مأزم . مأزق . (منتهی الارب ). معترک . (محمودبن عمر ربنجنی ). ملحمة. حربگه . رجوع به حرب جای شود : به حربگاهی کو تیغ برکشد ز نیام به صیدگاهی کو تیر برنهد به کمان .
خوابگاهلغتنامه دهخداخوابگاه . [ خوا / خا ] (اِ مرکب ) جای استراحت . جای لمیدن . جای دراز کشیدن . اطاق خواب . خیمه ٔ خواب . شبستان . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء) : بزرگان چو خرّم شدند از نبیدبشد شنگل و خوابگاهی گزید. <p clas
شبگاهلغتنامه دهخداشبگاه . [ ش َ ] (اِ مرکب ) شبانگاه . شوگاه . یعنی آنجا که شب کنند. || وقت درآمدن شب . || جای باش گوسفندان ومنزل و محل آسایش چارپایان . (ناظم الاطباء). شوغا.
فریبگاهلغتنامه دهخدافریبگاه . [ ف ِ / ف َ ] (اِ مرکب ) طلسم . || جایی را نیز گویند که طلسم در آنجا بسته باشند. (برهان ). از فرهنگ دساتیر است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 259 شود.
محرابگاهلغتنامه دهخدامحرابگاه . [ م ِ ] (اِ مرکب ) آنجای که محراب در اوست . مسجد. محرابگه . || جهان . عالم .