بیرونقلغتنامه دهخدابیرونق . [ رَ / رُو ن َ ](ص مرکب ) (از: بی + رونق ) کساد. بی مشتری . بی رواج .- بازار بی رونق ؛ بازار کساد. کاسد. نارواج . تق و لق . (یادداشت مؤلف ) : کار بیرونقان بساز آوردرفتگان
بریانکلغتنامه دهخدابریانک . [ ب ِ ن َ ] (اِخ ) (قنات ...) از قنوات شهر تهران ، مقدار آب پنج سنگ ، مسافت مادر چاه در شهر نیم فرسنگ . در شهر نو مصرف میشود. (یادداشت دهخدا).
بریانکلغتنامه دهخدابریانک . [ ب ِ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرودشت بخش زرقان شهرستان شیراز. سکنه ٔ آن 115 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7).
بریانکلغتنامه دهخدابریانک . [ ب ِ ن َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران . سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات وصیفی و انگور است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 1).
بریانکلغتنامه دهخدابریانک . [ ب ِرْ ن َ ] (اِ مصغر) مصغر بریان . || مرادف بریان و بریانی ، یا در مقام اراده ٔ اندکی از بره یا مرغ بریان بکار رود : یکی روز یعقوب را دل بکاست وزو طبع،بریانکی خورده خواست . شمسی (یوسف و زلیخا).رجوع به بر
بیرونقیلغتنامه دهخدابیرونقی . [ رَ / رُو ن َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بیرونق . کسادی . تق و لقی . ناروایی . عدم رواج : تا نور جان و ظل خدائی نهفته خاک بیرونقی بخلق خدای اندر آمده . خاقانی .برونق تو
بیرونقیلغتنامه دهخدابیرونقی . [ رَ / رُو ن َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بیرونق . کسادی . تق و لقی . ناروایی . عدم رواج : تا نور جان و ظل خدائی نهفته خاک بیرونقی بخلق خدای اندر آمده . خاقانی .برونق تو
بیرونقیلغتنامه دهخدابیرونقی . [ رَ / رُو ن َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بیرونق . کسادی . تق و لقی . ناروایی . عدم رواج : تا نور جان و ظل خدائی نهفته خاک بیرونقی بخلق خدای اندر آمده . خاقانی .برونق تو