بیستارلغتنامه دهخدابیستار. (ضمیر مبهم ، از اتباع ) فلان و بهمان . (جهانگیری )(رشیدی ). مانند فلان و بهمان و همچنانکه فلان و بهمان را گاهی با هم و گاهی جدا از هم گویند بیستار را نیز گاهی با باستار (بیستار و باستار) و گاهی جدا گویند، و گاهی با فلان هم میگویند همچو فلان و بیستار. (برهان ). چون نام
بستارلغتنامه دهخدابستار. [ ب ِ ] (ص ، اِ) سست و نااستوار است . (برهان ) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). بمعنی سست و نااستوار است و اصل آن بی استوار بوده . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). سست و نااستوار و بی ثبات . (ناظم الاطباء). و رجوع به شعوری ج 1 ورق <span c
بَستار 1brace 2واژههای مصوب فرهنگستانبست یا ارتاسازۀ پیچیدهای که با بسته شدن به بخشی از بدن، شکل صحیح را به آن بازمیگرداند
باستارفرهنگ فارسی عمیداشاره به شخص یا چیز مجهول و غیرمعلوم؛ فلان.⟨ باستار و بیستار: [قدیمی] فلان و بهمان.