بیفتکلغتنامه دهخدابیفتک . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) قطعه ای نازک از گوشت راسته ٔ گاو که آنرا بروغن برشته کنند. (از فرهنگ فارسی معین ).
بیفتکیلغتنامه دهخدابیفتکی . [ ت ِ ] (ص نسبی ) گوشت که بیفتک را شاید. قطعه گوشت از راسته ٔ گاو که بیفتک را بکار باشد.
بیفتکیلغتنامه دهخدابیفتکی . [ ت ِ ] (ص نسبی ) گوشت که بیفتک را شاید. قطعه گوشت از راسته ٔ گاو که بیفتک را بکار باشد.
غذایاصلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت چلوکباب، آبگوشت، دیزی، بزباش، چلوخورش، پلوخورش، خورش، خورشت، قلیه بریانی، غرمه (قرمه) کباب، کباب برگ، کوبیده، ممتاز، سلطانی، بلغاری، بختیاری، قفقازی، شیشلیک، چنجه، مخصوص، کباب لقمه، طاس کباب، کباب چوبی مرغ بریان همبرگر، پیتزا، ماکارونی، اسپاگتی، ورمیشل خورشت: قیمه، قورمهسبزی، بادمجان، کد
خوراکلغتنامه دهخداخوراک . [ خوَ / خ ُ ](اِ مرکب ) قوت . طعام . (ناظم الاطباء). غذا. (یادداشت بخط مؤلف ). این کلمه مرکب از «خور» بمعنی خورش و «َاک » کلمه ٔ مفید معنی نسبت است . (از غیاث اللغات ).- هم خوراک ؛ هم غذا. کسی که با دیگری
بیفتکیلغتنامه دهخدابیفتکی . [ ت ِ ] (ص نسبی ) گوشت که بیفتک را شاید. قطعه گوشت از راسته ٔ گاو که بیفتک را بکار باشد.