بیقانلغتنامه دهخدابیقان . (اِخ ) در نزهةالقلوب (ص 281 از مقاله ٔ 3 چ اروپا) به همین صورت نام دهی در قزوین آمده است .
بیقانلغتنامه دهخدابیقان . (ع اِ) ج ِ بوق ، بمعنی نای بزرگ که نوازند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به بوق شود.
بکانلغتنامه دهخدابکان . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایزج بخش اردکان شهرستان شیراز. سکنه ٔ آن 104 تن . آب از چشمه و قنات . محصول آنجا غلات ، حبوب . شغل اهالی آن زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
بیکانرلغتنامه دهخدابیکانر. [ ن ِ ] (اِخ ) مملکت سابق نواب نشین که اکنون جزء راجستان (هند) است . در 1465 م . بوسیله ٔ یکی از سرکردگان راجپوتها تأسیس گردید و کرسی آن بیکانر در 1485 بنا شد. (از دائرة المعارف فارسی ).
بیکانرلغتنامه دهخدابیکانر. [ ن ِ ] (اِخ ) مملکت سابق نواب نشین که اکنون جزء راجستان (هند) است . در 1465 م . بوسیله ٔ یکی از سرکردگان راجپوتها تأسیس گردید و کرسی آن بیکانر در 1485 بنا شد. (از دائرة المعارف فارسی ).