بیگلغتنامه دهخدابیگ . [ ب َ / ب ِ ] (ترکی ، اِ) بگ . بیک (ترکی ، مخفف بیوک = بزرگ ) لقب گونه ای است که در آخر اسم مردان درآید. (یادداشت مؤلف ). || شخص بزرگ و امیر. (فرهنگ نظام ). امیر. (غیاث ). امیر وشاهزاده . || آقا. || پسران پاشا. || ناخدایان . || مأموری
شرکتبهکارمندbusiness-to-employee, B2Eواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تجارت الکترونیکی که در آن کارمندان درخواست لوازم و ملزومات کاری خود را بهصورت الکترونیکی به شرکتهای فروشنده ارسال میکنند
اتصال لببهلبbutt jointواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اتصال که در آن دو قطعه تقریباً در یک صفحه و در امتداد هم قرار میگیرند
جوشکاری لببهلبbutt weldingواژههای مصوب فرهنگستانروشی در جوشکاری که در آن دو لبۀ قطعات کار در مقابل هم و تحت فشار قرار میگیرند و خط تماس آنها جوش داده میشود
دگرگشت بیگانهزیست،سوختوساز بیگانهزیستxenobiotic metabolismواژههای مصوب فرهنگستانسوختوساز موادی که برای اندامگان بیگانه ضروری است
بیگزادگیلغتنامه دهخدابیگزادگی . [ ب َ / ب ِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بیگزاده . رجوع به بیگزاده شود.
بیگزادهلغتنامه دهخدابیگزاده . [ ب َ / ب ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) بیکزاده . فرزند بیک . رجوع به بیک زاده شود.
بان خشکلغتنامه دهخدابان خشک . [ خ ُ ] (اِخ ) نام قدیم بیگ بیگ است . دهی است از شهرستان ایلام ، و رجوع به بیگ بیگ شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
بیگزادگیلغتنامه دهخدابیگزادگی . [ ب َ / ب ِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بیگزاده . رجوع به بیگزاده شود.
بیگزادهلغتنامه دهخدابیگزاده . [ ب َ / ب ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) بیکزاده . فرزند بیک . رجوع به بیک زاده شود.
بیگ بنلغتنامه دهخدابیگ بن . [ بی ب ِ ] (اِخ ) زنگ برج پارلمان (کاخ وستمینستر) در لندن ، به وزن 13/5 تن که در 1858 م . ریخته شده است . || نام ساعت عظیم برج مزبور. (دائرة المعارف فارسی ). || نام صوت ساعت مزبور که از دستگاه بی بی
دربیگلغتنامه دهخدادربیگ . [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان ، واقع در 58هزارگزی شمال کرمان و 5هزارگزی جنوب راه مالرو شهداد به راور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8</spa
درویش بیگلغتنامه دهخدادرویش بیگ . [ دَرْ ب َ ] (اِخ ) لقب علی درویش بیگ از امرای جهانگیر میرزا در قلعه ٔ أخسی . رجوع به علی درویش بیگ در ردیف خود شود.
دره مرادبیگلغتنامه دهخدادره مرادبیگ . [ دَرْ رَ م ُ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان . واقع در 4 هزارگزی جنوب همدان ، با 2261 تن سکنه . (طبق سرشماری سال 1335 هَ .
دریابیگلغتنامه دهخدادریابیگ . [ دَرْ ب َ ] (اِ مرکب ) (از: دریای فارسی + بیگ ترکی ) دریابگ . رئیس دریا. امیرالبحر. دریاسالار. و رجوع به دریابیگی شود.
دلی ذال بیگلغتنامه دهخدادلی ذال بیگ . [ دِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد با 210تن سکنه . واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری خرم آباد به بروجرد. آب آن از چشمه ها تأمین می شود و راه آن مالرو است . ساکنا