بیگانه خویلغتنامه دهخدابیگانه خوی . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) (از: بیگانه + خوی ) آنکه عادت و خوی بیگانگان دارد. با خوی دشمنان : ازین آشنایان بیگانه خوی دورویی نگر یکزبانی مجوی .نظامی .
دگرگشت بیگانهزیست،سوختوساز بیگانهزیستxenobiotic metabolismواژههای مصوب فرهنگستانسوختوساز موادی که برای اندامگان بیگانه ضروری است
بوژنهلغتنامه دهخدابوژنه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) شکوفه و بهار درخت را گویند که هنوز نشکفته باشد و آنرا بعربی کُم خوانند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ).
بوینهلغتنامه دهخدابوینه . [ ی َ ن َ ] (اِخ ) نام قریه ای است در دوفرسخی مرو. (انساب سمعانی ) (مراصد الاطلاع ).
بیانهلغتنامه دهخدابیانه . [ ب َ ن َ ] (اِخ ) نام شهری است درهندوستان که نیل از آنجا خیزد و آن چیزی باشد که بدان چیزها رنگ کنند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). شهری در هند که نیل در آنجا سازند. (ناظم الاطباء).
بیگانه نهادلغتنامه دهخدابیگانه نهاد. [ ن َ / ن ِ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) (از: بیگانه + نهاد) آنکه دارای خوی بیگانگان باشد. (ناظم الاطباء). بیگانه خوی : قانع بخیالی ز تو بودیم چو حافظیارب چه گداهمت و بیگ
یک زبانیلغتنامه دهخدایک زبانی . [ی َ / ی ِ زَ ] (حامص مرکب ) یک قولی . ثبات وعده . (یادداشت مؤلف ). صراحت . یک رویی . مقابل نفاق : چون نکردی یک زبانی لاله وارده زبانی نیز چون سوسن مکن . سیدحسن غزنوی .
خویلغتنامه دهخداخوی . (اِ) خصلت . طبیعت . عادت . خلق . وضع. روش . رسم . طرز. سرشت . مزاج . اصل . فطرت . (ناظم الاطباء). سیرت . اِخذ. اَخذ. سجیت . سلیقه . دأب . خیم . دیدن . دین . هجیر. شِنشِنَة. جنم . قِلِق . (یادداشت مؤلف ). غریزه . (مهذب الاسماء). خو : خردمند
میانجیلغتنامه دهخدامیانجی . (ص نسبی ، اِ) در بهار عجم و مصطلحات آمده است : ظاهراً مرکب است از میان و لفظ «گی » که کلمه ٔ نسبت است . پس گاف را به جیم بدل کرده چنین خوانده اند. مؤلف غیاث گوید که چون لفظ میانه را به یاء متصل کردند، های مختفی به کاف فارسی بدل شده به جیم عربی مبدل گشت و یا آنکه مرک
چشملغتنامه دهخداچشم . [ چ َ /چ ِ ] (اِ) معروفست که عرب «عین » گویند. (برهان ). ترجمه ٔ عین . (آنندراج ).آن جزء از بدن انسان و حیوان که بر بالای آن ابرو جا گرفته و آلت دیدنست . (فرهنگ نظام ). عضو آلی مدرک رنگها. عین و آلت ابصار و دیده و چشم که آلت ابصار باشد
بیگانهلغتنامه دهخدابیگانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) غیر. ناآشنا. (غیاث ). مقابل یگانه . (آنندراج ). مقابل آشنا. (از ناظم الاطباء). مقابل خودی . (یادداشت مؤلف ). اجنبی . غریبه . خارجی . غریب و اجنبی و کسی که از مردم آنجا نباشد. (از ناظم الاطباء). اجنبی . غیر. ب
سبزه ٔ بیگانهلغتنامه دهخداسبزه ٔ بیگانه . [ س َ زَ / زِ ی ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) سبزه ٔ خودرو. (غیاث ). سبزه ٔ بی موقع که قابل پیراستن و برکندن باشد. (آنندراج ) : تلاش صحبت آئینه رویی می کند ش
بیگانهلغتنامه دهخدابیگانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) غیر. ناآشنا. (غیاث ). مقابل یگانه . (آنندراج ). مقابل آشنا. (از ناظم الاطباء). مقابل خودی . (یادداشت مؤلف ). اجنبی . غریبه . خارجی . غریب و اجنبی و کسی که از مردم آنجا نباشد. (از ناظم الاطباء). اجنبی . غیر. ب
گل بیگانهلغتنامه دهخداگل بیگانه . [ گ ُل ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل خودرو و بعضی بمعنی گل نو نوشته اند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
سازۀ بیگانهforeign structureواژههای مصوب فرهنگستانهر سازۀ فلزی در سامانۀ حفاظت کاتدی که در طراحی اولیۀ سامانه بخشی از آن در نظر گرفته نشده است