بی وزنیلغتنامه دهخدابی وزنی . [ وَ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی وزن : برآشفتم از سختی کارشان ز بی وزنی بیع بازارشان . نظامی .چو بی وزنیی باشد اندازه رابلندی کجا باشد آوازه را. نظامی .- <span class="
بی وزنلغتنامه دهخدابی وزن . [ وَ ] (ص مرکب ) (از: بی + وزن ) که وزن ندارد. که فاقد وزن است . || که وقار و ارزش ندارد. مقابل گران سنگ : به بی وزنان بی وزنی دهم گنج زمین بر گاو گردون نالد از رنج . نظامی .رجوع به وزن شود.
خامالغتنامه دهخداخاما. (اِ) وزنی است وبر دو قسم است خامای صغیر و آن وزنی باشد معادل دو مثقال ، خامای کبیر و آن وزنی باشد معادل سه مثقال .