ترجمه مقاله

تاب

tāb

۱. = تابیدن۲
۲. = تافتن۱
۳. تابنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): نخ‌تاب، ریسمان‌تاب، ابریشم‌تاب، فتیله‌تاب.
۴. تابیده‌شده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زرتاب.
۵. (اسم) پیچ‌و‌خم که در رشته، ریسمان، زلف، و امثال آن‌ها بیفتد.
۶. (اسم) [قدیمی، مجاز] خشم.
۷. (اسم) [قدیمی، مجاز] هیجان.
⟨ تاب برداشتن: (مصدر لازم) پیچ‌وخم پیدا کردن؛ پیچیدن؛ کج شدن.
⟨ تاب خوردن: (مصدر لازم) تاب برداشتن؛ پیچ‌وخم پیدا کردن؛ پیچیدن.
⟨ تاب دادن: (مصدر متعدی) پیچ‌وخم دادن رشته، ریسمان، زلف، و امثال آن‌ها.
⟨ تاب داشتن: (مصدر لازم) پیچیدگی داشتن؛ دارای پیچ‌وخم بودن.

۱. توان، توانایی، رمق، طاقت، قدرت، قوت، نا، وسع، یارا
۲. پیچ، جعد، چین، خمش، شکن، طره، کرس
۳. پرتو، تابش، روشنی، فروغ، نور
۴. حرارت، سوزش، گرمی، هرم
۵. آرام، صبر، قرار
۶. پایداری، تحمل، شکیبایی، شکیب
۷. دوام، مقاومت
۸. چین، شکن

ترجمه مقاله