تابدارلغتنامه دهخداتابدار. (نف مرکب ) بمعنی تابان و براق و روشن . (آنندراج ). مشعشع. نورانی . درخشان : دو گل را بدو نرگس آبدار.همی شست تا شد گلان تابدار. فردوسی .و اینک از آن دو آفتاب ، چندین ستاره ٔ تابدار بیشمار حاصل گشته است . (تا
تابدار، تابدارفرهنگ مترادف و متضاد۱. پرپیچوتاب، پرتاب، پیچیده، تابیده، تافته ≠ صاف، شلال، لخت ۲. تابان، روشن، پرفروغ
تبذارلغتنامه دهخداتبذار. [ ت ِ ] (ع ص ) بسیارگوی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بسیارگوی و فاش کننده ٔ راز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تبذرلغتنامه دهخداتبذر. [ ت َ ب َذْ ذُ ] (ع مص ) تبذر چیزی از دست کسی ؛ پراکنده شدن آن . (از اقرب الموارد) : چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبودبصد خزینه تبذر بدانگی استقصا. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 5).</p
تابدار، تابدارفرهنگ مترادف و متضاد۱. پرپیچوتاب، پرتاب، پیچیده، تابیده، تافته ≠ صاف، شلال، لخت ۲. تابان، روشن، پرفروغ
تابداریلغتنامه دهخداتابداری . (حامص مرکب ) تاب داشتن . || (اِ مرکب ) کرباس تُنک که برای قاب دستمال و صافی بکار برند، پارچه ٔ تنک که بدان مایعات یا چیزهای نرم کوفته را پالایند. قسمی پارچه با چشمه های فراخ . کرباس فراخ چشمه . پارچه ٔ شل بافته که بیشتر برای خشک کردن ظروف تر بکار برند. کرباس شُلاته
تابداریلغتنامه دهخداتابداری . (حامص مرکب ) تاب داشتن . || (اِ مرکب ) کرباس تُنک که برای قاب دستمال و صافی بکار برند، پارچه ٔ تنک که بدان مایعات یا چیزهای نرم کوفته را پالایند. قسمی پارچه با چشمه های فراخ . کرباس فراخ چشمه . پارچه ٔ شل بافته که بیشتر برای خشک کردن ظروف تر بکار برند. کرباس شُلاته
تابدار، تابدارفرهنگ مترادف و متضاد۱. پرپیچوتاب، پرتاب، پیچیده، تابیده، تافته ≠ صاف، شلال، لخت ۲. تابان، روشن، پرفروغ
کتابدارلغتنامه دهخداکتابدار. [ ک ِ ] (نف مرکب ) کتاب دارنده . (فرهنگ فارسی معین ). دارنده ٔ کتاب . مالک و صاحب کتاب . خداوند کتاب . || حافظ و نگهبان کتابها. (ناظم الاطباء). آنکه مأمور حفظ و نظم و ترتیب کتابهای کتابخانه است . نگهدارنده ٔ کتاب . متصدی کتابخانه . (فرهنگ فارسی معین ). متصدی کتاب در
صادقی کتابدارلغتنامه دهخداصادقی کتابدار. [ دِ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) نام او صادق و از ایل افشار است . وی تذکره ای در احوال معاصرین خویش به ترکی نوشته است و چون در خطو نقاشی مهارتی داشت در «کتابخانه ٔ دیوانی » ملازم بود. (آتشکده ٔ آذر). تذکره ٔ وی به مجمع الخواص موسوم است و آقای دکتر خیام پور معلم دانشگاه تب