تابولغتنامه دهخداتابو. (اِ) اززبان پولی نزی تابو و تاپو بمعنی مقدس و ممنوع . طبق آیین پولی نزیان ، شخص یا چیزی را که دارای سجیه ٔ مقدس باشد و از تماس با دیگران ممنوع بود، تابو گویند. مؤلف قاموس الاعلام ترکی گوید: این نام را اهالی جزایر واقعه ٔ در بحر محیط کبیر به یک معبود موهوم و خیالی و بطو
تابوفرهنگ فارسی عمیدکلام یا عملی که گفتن یا انجام دادن آن به دلیل ممنوعیتهای شرعی یا عرفی ناپسند است.
تابوفرهنگ فارسی معین[ فر . ] (اِ.) 1 - تحریم اجتماعی یک عمل یا یک کلمه به طور رسمی . 2 - شخص ، چیزی یا جایی که برای افراد یک قبیله تحریم شود. 3 - هر چیز نذری یا مقدسی که نزدیک شدن و دست زدن به آن ممنوع باشد.
تبولغتنامه دهخداتبو. [ ت َ ] (اِخ ) نام جایی که در آن آسیایی است و گویند آن را یونس پیغمبر بنا کرده و چون نام او را ببرند آسیا در حرکت آمده و آرام میگردد. (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ورق 289 ب شود.
تبولغتنامه دهخداتبو. [ ت َ وْ] (ع مص ) غزا کردن و غنیمت گرفتن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (المنجد) (ناظم الاطباء).
تبیولغتنامه دهخداتبیؤ. [ ت َ ب َی ْ ی ُءْ ] (ع مص )پیدا و آشکار کردن . (ناظم الاطباء). || قصد کردن . (ناظم الاطباء).
طبولغتنامه دهخداطبو. [ طَب ْوْ ] (ع مص ) خواندن . یقال : طباه الیه طبواً؛خواند او را بسوی وی . (منتهی الارب ) (زوزنی ). || برگردانیدن کسی را از کاری : طباه عن الامر؛ برگردانید او را از آن کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
دشواژهtaboo wordواژههای مصوب فرهنگستانواژههایی که بیان آنها در نزد قومی به دلایل مذهبی یا رعایت ادب پسندیده نیست
تابوتلغتنامه دهخداتابوت . (ع اِ) صندوق چوبی ، صندوق مرده . (غیاث اللغات ). ظرف صندوق مانند که میت را در آن گذاشته به قبرستان برند. (فرهنگ نظام ). صندوق جنازه و آنچه در تربت میدارند. (آنندراج ). صندوق چوبی برای مرده (از المنجد). صندوق ، اصله تابو سکنت الواد فانقلبت هاء التانیث تاء ولغة الانصار
تابورلغتنامه دهخداتابور. (اِخ ) تل بلند، کوهی است که در زمین جلیل واقع و فعلاً آنرا کوه طور می نامند. (قاموس مقدس ).نام دیگرش جبل الطور و کوه منفردی است در فلسطین ، در شش هزارگزی (؟) جنوب شرقی ناصره واقع و 8800 قدم بلندی دارد. دامنه اش مستور از درختان و ات
تابورهلغتنامه دهخداتابوره . [ رَ ] (اِخ ) نام قصبه ای است در زنگبار در 5 درجه عرض جنوبی و 820 هزارگزی شمال غربی دارالسلام واقع است . بیشتر ساکنانش عرب مسلمان باشند. (قاموس الاعلام ترکی ).
تابوغلغتنامه دهخداتابوغ . (اِ) آن است که شخصی در برابر سلاطین سربرهنه کند و خم شود و گوش خود را بدست گیرد و عذر تقصیر خود را بخواهد و این قاعده در ماوراءالنهر جاریست .(برهان ). انجمن آرای ناصری پس از ذکر عبارت برهان گوید: در فرهنگها نیافتم الا در برهان رجوع به آنندراج شود کلمه ٔ مغولی است و مع
تابوت کشلغتنامه دهخداتابوت کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) حمل کننده ٔ تابوت . کسی که تابوت را بگورستان برد.
تابوت خشکهلغتنامه دهخداتابوت خشکه . [ خ ُ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) مثل تابوت خشکه ، بسی نزار. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1415).
تابوت سکینهلغتنامه دهخداتابوت سکینه . [ ت ِ س َ ن َ ] (اِخ ) تابوت شهادت ، تابوت عهد. تابوتی بود که بعدد هر پیغمبری خانه ای از زبرجد سبز در وی بود آخرین خانه ها خانه ٔ حضرت رسالت صلی اﷲ علیه و آله و سلم بود و در آن خانه دیباچه ای بود حمرا و در آن صورت حضرت بود صلعم که درو نگاشته بود و از راست آن صور