تابوتلغتنامه دهخداتابوت . (ع اِ) صندوق چوبی ، صندوق مرده . (غیاث اللغات ). ظرف صندوق مانند که میت را در آن گذاشته به قبرستان برند. (فرهنگ نظام ). صندوق جنازه و آنچه در تربت میدارند. (آنندراج ). صندوق چوبی برای مرده (از المنجد). صندوق ، اصله تابو سکنت الواد فانقلبت هاء التانیث تاء ولغة الانصار
تابوتcoffinواژههای مصوب فرهنگستانمحفظهای چوبی یا فلزی یا سفالی یا حصیری یا سنگی برای حمل یا دفن یا سوزاندن جسد
تابوت کشلغتنامه دهخداتابوت کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) حمل کننده ٔ تابوت . کسی که تابوت را بگورستان برد.
تابوت خشکهلغتنامه دهخداتابوت خشکه . [ خ ُ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) مثل تابوت خشکه ، بسی نزار. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1415).
تابوت سکینهلغتنامه دهخداتابوت سکینه . [ ت ِ س َ ن َ ] (اِخ ) تابوت شهادت ، تابوت عهد. تابوتی بود که بعدد هر پیغمبری خانه ای از زبرجد سبز در وی بود آخرین خانه ها خانه ٔ حضرت رسالت صلی اﷲ علیه و آله و سلم بود و در آن خانه دیباچه ای بود حمرا و در آن صورت حضرت بود صلعم که درو نگاشته بود و از راست آن صور
تابوتدانsarcophagusواژههای مصوب فرهنگستانتابوت بزرگی از سنگ یا چوب یا فلز یا سفال که معمولاً سطح خارجی و داخلی آن با نقوش یا نوشتههایی پوشیده است و گاه تابوتهای کوچکتر را درون آن قرار میدادند
تابوتنبشتهcoffin textواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از متون تدفینی مصر باستان شامل ادعیه و اوراد جادویی که در داخل یا بیرون تابوت مینوشتند و هدف از آن کمک به متوفی در سفر به جهان پسین بوده است
تابوتنقابcoffin maskواژههای مصوب فرهنگستاننقابی فلزی یا چوبی بر روی تابوت که چهرۀ آرمانی متوفی را نشان میدهد
تابوت کشلغتنامه دهخداتابوت کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) حمل کننده ٔ تابوت . کسی که تابوت را بگورستان برد.
تابوت خشکهلغتنامه دهخداتابوت خشکه . [ خ ُ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) مثل تابوت خشکه ، بسی نزار. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1415).
تابوت سکینهلغتنامه دهخداتابوت سکینه . [ ت ِ س َ ن َ ] (اِخ ) تابوت شهادت ، تابوت عهد. تابوتی بود که بعدد هر پیغمبری خانه ای از زبرجد سبز در وی بود آخرین خانه ها خانه ٔ حضرت رسالت صلی اﷲ علیه و آله و سلم بود و در آن خانه دیباچه ای بود حمرا و در آن صورت حضرت بود صلعم که درو نگاشته بود و از راست آن صور
نخل تابوتلغتنامه دهخدانخل تابوت . [ ن َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نخل ماتم . آرایشی که بر تابوت مردگان سازند. (ناظم الاطباء). تابوتی که از غره ٔ محرم سازند و آن را نخل تابوت گویند و تابوت روز دهم اگرچه به شکل تابوت است اما ده برابر تابوت و آن نخل است . (آنندراج ). آرایشی که تابوت را کنند چنان
گل تابوتلغتنامه دهخداگل تابوت . [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلهایی که بر سر تابوت میّت گذارند. (آنندراج ) : چیدیم ز ماتم چو فلک طرفه دکانی غیر از گل تابوت نداردسبد ما.سراج المحققین (از آنندراج ).
بَست تابوتcoffin fastenerواژههای مصوب فرهنگستانهریک از قطعات فلزی که بخشهای مختلف تابوت را به یکدیگر متصل میکنند