تابوکلغتنامه دهخداتابوک . (اِ) مخارجه ٔ عمارت را گویند. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). بالاخانه ٔ کوچک که در بالا واقع شود و آن را مخارجه گویند، فرالاوی گفته : هوشم ز ذوق لطف سخنهای جان فزاش از حجره ٔ دلم سوی تابوک گوش شد. (انجمن آرا) (آنندراج
تابوغلغتنامه دهخداتابوغ . (اِ) آن است که شخصی در برابر سلاطین سربرهنه کند و خم شود و گوش خود را بدست گیرد و عذر تقصیر خود را بخواهد و این قاعده در ماوراءالنهر جاریست .(برهان ). انجمن آرای ناصری پس از ذکر عبارت برهان گوید: در فرهنگها نیافتم الا در برهان رجوع به آنندراج شود کلمه ٔ مغولی است و مع
تابوغفرهنگ فارسی عمیدرسمی متداول میان مغولان که در آن متداول بوده و شخص گناهکار با سر برهنه یک گوش خود را به دست میگرفت و نزد سلطان یا امیر خم میشد و عذر تقصیر میخواست و گاه این عمل را جهت ادای احترام بهجا میآورند.
تابوغفرهنگ فارسی معین[ تر. مغ . ] (اِ.) سلام خاص که مغولان سلاطین و خوانین را می دادند، بدین طریق که با سر برهنه یک گوش را به دست گرفته کرنش می کردند.
طابقدیکشنری عربی به فارسیعرشه , عرشه کشتي , کف , سطح , اراستن , زينت کردن , عرشه دار کردن , پوشاندن , يکدسته ورق
بلوکفرهنگ مترادف و متضاد۱. قسمت، منطقه، ناحیه ۲. قطعه ۳. دهستان ۴. جماعت، دسته، گروه ۵. قطعات سنگ یا سیمان، تابوک ۶. ردیفساختمانهای موازی
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ](اِخ ) فرالاوی . محمدبن موسی . از اجله ٔ شعرای دوره ٔ سامانیان . معاصر شهید و رودکی . او عمری طویل یافته و ویرا جز دیوان غزل و قصیده ، مثنوی به بحر خفیف بوده و با علو مقام ادبی ثروت و بضاعتی چنانکه باید نداشته است . رودکی درباره ٔ او ظاهراً در مقا