تاتارلغتنامه دهخداتاتار. (اِخ ) تتر و یا تتار نام قومی است بقول تامسُن در قرن هشتم میلادی (دوم هجری ) درکتبیه های ترکی ارخون نام دو طایفه از تاتار بنام «سی تار» و «نه تاتار» یاد شده در آن عصر مراد از نام مذکور مغول یا بخشی از مغول بود نه قومی ترک و بقول تامسُن این تاتاران درجنوب غربی بایکال تا
تاتارلغتنامه دهخداتاتار. (اِخ ) دهی است از دهستان ساری سوباسار بخش پلدشت شهرستان ماکو واقع در 34 هزارگزی شمال باختری پلدشت 10 هزارگزی شمال ارابه رو قره تپه به ماکو، دره ، معتدل سالم با 25 تن س
تاتارلغتنامه دهخداتاتار. (اِخ ) دهی است از دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز در 15 هزارگزی جنوب باختری خدا آفرین و 28/5 هزارگزی جاده ٔ شوسه ٔاهرکلیبر، کوهستانی ، گرمسیر مالاریایی دارای 370</sp
تاتارلغتنامه دهخداتاتار. (اِخ ) محلی است در کنار راه بجنورد بگنبدقابوس بین قلعه ٔ میرو و بدرانلو در 327 هزارگزی مشهد.
تاتارلغتنامه دهخداتاتار. (اِخ ) نام طایفه ای است بزرگ از ترکستان و اصل آن از اولاد تاتارخان بوده اندو تاتارخان برادر مغول خان و اولاد این دو، بنی اعمام یکدیگر و بمرور، بسیار شده اند و تاتار را تار تاری و تتار و تتر نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ).
تاتار سلطانلغتنامه دهخداتاتار سلطان . [س ُ ] (اِخ ) یکی از امراء خراسان در زمان شاه طهماسب صفوی . خواجه محمد شریف عموی امین احمد رازی مولف تذکره ٔ هفت اقلیم چند سال وزارت اورا داشت . رجوع به ص 482 و 484 فهرست کتابخانه ٔ مسجد سپهسالا
کلاته تاتارلغتنامه دهخداکلاته تاتار. [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اردوغش بخش قدمگاه شهرستان نیشابور. محل کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
آهوی تاتارلغتنامه دهخداآهوی تاتار. [ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آهوی تاتاری . آهوی تَتر. آهوی تتاری . آهوی ختن . آهوی ختا. آهوی خرخیز. آهوی مشک .آهوی مشکین . غزال المسک . دابةالمسک . آف . آهوی چین .
تاتار ابراهیم افندیلغتنامه دهخداتاتار ابراهیم افندی . [ اِ اَ ف َ ] (اِخ ) یکی از علما و مشایخ است . وی از کریمه به استانبول آمد و مدتی مدید در آیاصوفیه مشغول وعظ و ارشاد و تدریس بود، و به امر سلطان مرادخان سوم تفسیری بر آیه ٔ «نور» نوشت ،و بسال 1001 هَ . ق . درگذشت . (قامو
تاتار بازار جغیلغتنامه دهخداتاتار بازار جغی . (اِخ ) (لوای ) لوائی است در روم ایلی شرقی و قسمت غربی این قطعه را تشکیل میدهد و مرکب است از قضاهای ذیل :1- تاتار بازار جغی 2- اوتلق کوی 3- اهتمان <span clas
تاتارخانلغتنامه دهخداتاتارخان . (اِخ ) ابن النجه خان . یکی از پادشاهان مغول :... النجه خان را در زمان جهانبانی دو پسر به یک شکم متولد گشت یکی را تاتار نام کرد و دیگری را مغول و چون این پسران بسن رشد و تمیز رسیدند النجه مملکت را برایشان تقسیم فرمود، تاتار و مغول پس از فوت پدر هر یک در ولایت خود بد
تاتارخانلغتنامه دهخداتاتارخان . (اِخ ) پسر مظفر شاه اول از حکمرانان گجرات در هندوستان است که پدر احمد شاه اول بوده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
تاتارخانلغتنامه دهخداتاتارخان . (اِخ ) ناپسری تغلق شاه و وزیر سلطان محمد شاه تغلق وی بوسیله ٔ دو اثر معتبر خویش : 1- فتاوی تاتارخانیه 2- تفسیر تاتارخانی شهرت یافته ، و در زمان سلطان فیروز شاه باربک در گذشت . (قاموس الاعلام ترکی )
تاتارخانلغتنامه دهخداتاتارخان . (اِخ ) یکی از امرای هند که بدست شاهزاده نظام پسر بهلول شاه کشته شد:... در زمان بهلول شاه تاتارخان و یوسف خان که صوبه ٔ لاهور و ملتان داشتند گردنکش بودند بعضی پرگنات از خالصه متصرف بودند. شاهزاده نظام خان در آن زمان به پانی پته بود، دو سه دیه بنوکران خود داد این خبر
تاتاردهلغتنامه دهخداتاتارده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان 50 هزارگزی جنوب باختری قیدار سر راه عمومی ، کوهستانی ، سردسیر، با 212 تن سکنه ، آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلات ، شغل اهالی زراع
تاتار سلطانلغتنامه دهخداتاتار سلطان . [س ُ ] (اِخ ) یکی از امراء خراسان در زمان شاه طهماسب صفوی . خواجه محمد شریف عموی امین احمد رازی مولف تذکره ٔ هفت اقلیم چند سال وزارت اورا داشت . رجوع به ص 482 و 484 فهرست کتابخانه ٔ مسجد سپهسالا
تاتار ابراهیم افندیلغتنامه دهخداتاتار ابراهیم افندی . [ اِ اَ ف َ ] (اِخ ) یکی از علما و مشایخ است . وی از کریمه به استانبول آمد و مدتی مدید در آیاصوفیه مشغول وعظ و ارشاد و تدریس بود، و به امر سلطان مرادخان سوم تفسیری بر آیه ٔ «نور» نوشت ،و بسال 1001 هَ . ق . درگذشت . (قامو
تاتار بازار جغیلغتنامه دهخداتاتار بازار جغی . (اِخ ) (لوای ) لوائی است در روم ایلی شرقی و قسمت غربی این قطعه را تشکیل میدهد و مرکب است از قضاهای ذیل :1- تاتار بازار جغی 2- اوتلق کوی 3- اهتمان <span clas
تاتار بازار جغیلغتنامه دهخداتاتار بازار جغی . (اِخ ) قصبه ٔ مرکز لوائی است در روم ایلی شرقی ، در 36 هزارگزی مغرب فلبه ، و در ساحل چپ نهر مریج در نزدیکی خط آهن . (از قاموس الاعلام ترکی ).
تاتارخان کاسیلغتنامه دهخداتاتارخان کاسی . [ ن ِ ] (اِخ ) حاکم رهتاس که در سال 961 هَ . ق . بدست همایون شاه برانداخته و متواری گشت . در طبقات اکبری ص 80 و اکبرنامه ص 341 تاتارخان کاشی ضبط شده است . رجو
کلاته تاتارلغتنامه دهخداکلاته تاتار. [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اردوغش بخش قدمگاه شهرستان نیشابور. محل کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
قراتاتارلغتنامه دهخداقراتاتار. [ ق َ] (اِخ ) قومی از اتراک که هلاکوخان ایشان را از مغولستان به ایران آورد و به روم فرستاد و آن قبیله سی وچهل هزار خانوار بودند و مواشی و مراعی و اغنام و اموال بسیار داشتند. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 515</s
آختاتارلغتنامه دهخداآختاتار. (اِخ ) نام محلی کنار راه سنندج و ساوجبلاغ میان سه راهی و کانتوار در 231 هزارگزی سنندج .
آهوی تاتارلغتنامه دهخداآهوی تاتار. [ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آهوی تاتاری . آهوی تَتر. آهوی تتاری . آهوی ختن . آهوی ختا. آهوی خرخیز. آهوی مشک .آهوی مشکین . غزال المسک . دابةالمسک . آف . آهوی چین .