تاتولفرهنگ فارسی عمیدکسی که دهانش کج شده باشد؛ کجدهان: ◻︎ من پیرم و فالج همه پیدا شده بر من / تاتولم و کجبینی و کفتهشده دندان (عسجدی: مجمعالفرس: تول).
تاتوللغتنامه دهخداتاتول . (ص ) شخصی را گویند که دهان او کج شده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). کسی که دهان و پوزه اش پیچیده و کج باشد.
تأثللغتنامه دهخداتأثل . [ ت َ ءَث ْ ث ُ ] (ع مص ) بن گرفتن و محکم و استوار شدن . || بزرگ شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء): تأثل الرجل ؛ بزرگ شد مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فراهم آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تجمع. (اقرب الموارد): تأثل الشی ٔ؛ فراه
تاتولهلغتنامه دهخداتاتوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) گیاه و درختی زهرناک .اسم فارسی جوزماثل ، گوزماثل . رجوع به تاتوره شود.
توللغتنامه دهخداتول . (اِ) تُل . به معنی جنگ و پرخاش . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شورش و وحشت وغوغا. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). کارزارو جنگ و پرخاش و ستیزه . (ناظم الاطباء) : سنان صاعقه برزد سر از دریچه ٔ شب چو از درون سپه ،
تاتولهلغتنامه دهخداتاتوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) گیاه و درختی زهرناک .اسم فارسی جوزماثل ، گوزماثل . رجوع به تاتوره شود.