تئاتر (سالن تئاتر)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه (سالن تئاتر)، آمفیتئاتر، سینما، فرهنگسرا لژ، بالکن، پاویون محل اجرای تعزیه، تکیه، حسینیه سالن نمایش، نمایشخانه، سالن سینما
تآترلغتنامه دهخداتآتر.[ ت ِ آ ] (فرانسوی ، اِ) تئاتر مأخوذ از فرانسه و متداول در زبان فارسی . تماشاخانه . نمایش خانه . بازیگرخانه . صحنه یا جایی که بازیگران برای نشان دادن داستان یا واقعه ای ظاهر شوند و آنرا مجسم سازند. فرهنگستان ایران بجای این کلمه «تماشاخانه » را پذیرفته است . رجوع به تماش
تآطرلغتنامه دهخداتآطر. [ت َ طُ ] (ع مص ) تَاَطﱡر خم گردیدن و کج شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خود را در بند داشتن . || خانه نشین شدن زن و ناکدخدا ماندن زن در خانه ٔ پدر و مادر خود تا مدتی . (منتهی الارب ). رجوع به تَاءَطﱡر شود.
تأثرانگیزلغتنامه دهخداتأثرانگیز. [ ت َ ءَث ْ ث ُ اَ ] (نف مرکب ) در تداول فارسی امروز، تأثرآور، غم انگیز. رجوع به تأثر شود.
تأثرلغتنامه دهخداتأثر. [ ت َ ءَث ْ ث ُ ] (ع مص ) بر اثر رفتن . (منتهی الارب ). پس چیزی رفتن . (آنندراج ). || پذیرفتن اثر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قبول اثر کردن . (ناظم الاطباء). نشان ماندن در چیزی . (آنندراج ). رجوع به تأثیر شود.
تأثرآورلغتنامه دهخداتأثرآور. [ ت َ ءَث ْ ث ُ وَ ] (نف مرکب ) در تداول فارسی امروز، غم انگیز و تأثرانگیز. رجوع به تأثر شود.