تاختهلغتنامه دهخداتاخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) تافته . (جهانگیری ). تافته است که از تابیدن ریسمان و ابریشم است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). ریسمان باریک باشد سخت . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). تارریسمان تاب خورده باشد یع
توختهلغتنامه دهخداتوخته . [ تو ت َ / ت ِ ] (ن مف ) اداکرده . گزارده . (برهان ) (آنندراج ). اسم مفعول از توختن . (حاشیه ٔبرهان چ معین ). اداشده . (ناظم الاطباء) : وامی است دوست را ز ره عشق بر تو جان لیکن مباد توخته صدسال وام تو.<
توخته کردنلغتنامه دهخداتوخته کردن . [ تو ت َ / ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جمع کردن . فراهم کردن : از چشم باز توخته کن لقمه های بوم وز ران شیر ساخته کن طعمه ٔ شغال . مجد همگر.رجوع به توختن و توخته و دیگر ترک
زون تاختهinvaded zoneواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از دیوارۀ چاه گمانه که مایع حفاری در آن نفوذ کرده و جانشین شارۀ سازند شده است
زون تاختهinvaded zoneواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از دیوارۀ چاه گمانه که مایع حفاری در آن نفوذ کرده و جانشین شارۀ سازند شده است
اثر چاهborehole effectواژههای مصوب فرهنگستانآشفتگی ایجادشده در چاهنگاره به سبب اندازه و تأثیر چاه و زون تاخته
نگارۀ خُردمقاومتویژهmicroresistivity logواژههای مصوب فرهنگستاننگارهای که برای اندازهگیری مقاومتویژۀ زون تاخته در اطراف دیوارۀ چاه، با بهکارگیری الکترودهای واقع بر روی بالشتکی که به دیوارۀ چاه چسبانده شده است، تهیه میشود
بهشتی رخلغتنامه دهخدابهشتی رخ . [ ب ِهَِ رُ ] (ص مرکب ) خوش صورت . بهشتی روی : بهشتی رخی دوزخش تاخته ز مالک برضوان گذر یافته .نظامی .
ارسلانلغتنامه دهخداارسلان . [ اَ س َ ] (اِخ ) هندوبچه . والی قهستان و از امرا و قوّاد سلطان محمود که بر سر ابوالقاسم سیمجور تاخته او را بولایت جنابذ انداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 270، 271).
سرآسیمگیلغتنامه دهخداسرآسیمگی . [ س َ م َ / م ِ ] (حامص ) حالت سرآسیمه : از سرآسیمگی نمی بینندکام آشفته اژدهای دمان . مسعودسعد.سرآسیمگی در منش تاخته ز رخت خرد خانه پرداخته . ن
زون تاختهinvaded zoneواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از دیوارۀ چاه گمانه که مایع حفاری در آن نفوذ کرده و جانشین شارۀ سازند شده است