تادبفرهنگ مترادف و متضاد۱. ادبآموزی، فرهنگآموزی، فرهنگپذیری، فرهیختگی ۲. ادب آموختن ۳. باادب شدن، فریفته شدن
تأدبلغتنامه دهخداتأدب . [ ت َ ءَدْ دُ ] (ع مص ) ادب کردن . (تاج المصادربیهقی ). ادب آموختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ادب گرفتن . (زوزنی ) (ناظم الاطباء). ادب یافتن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) : و چون ایام رضاع به آخررسید در مشقت تعلم و تأدب افتد. (کلیله و دمنه
تأدیبلغتنامه دهخداتأدیب . [ ت َءْ ] (ع مص ) ادب آموختن کسی را. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ناظم الاطباء). ادب کردن . (تاج العروس ) (زوزنی ). ادب دادن . (آنندراج ). آموختن طریقه ٔ نیک . (ناظم الاطباء). تربیت نمودن . (فرهنگ نظام ) : بوسهل بروزگار گذشته
تأدبلغتنامه دهخداتأدب . [ ت َ ءَدْ دُ ] (ع مص ) ادب کردن . (تاج المصادربیهقی ). ادب آموختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ادب گرفتن . (زوزنی ) (ناظم الاطباء). ادب یافتن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) : و چون ایام رضاع به آخررسید در مشقت تعلم و تأدب افتد. (کلیله و دمنه
رضاعلغتنامه دهخدارضاع . [ رَ ] (ع مص ) رِضاع . مکیدن کودک شیر مادر را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مکیدن شیرخوار شیر مادر را در دوران شیرخوارگی . (از تعریفات جرجانی ). رَضْع. رِضْع. رَضاعة. شیر خوردن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). شیر خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). در لغت نو
تعلملغتنامه دهخداتعلم . [ ت َ ع َل ْ ل ُ ] (ع مص ) بیاموختن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آموختن و دانستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از کسی آموختن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مطاوعة تعلیم است ، گویند علمته فتعلم . (از اقرب الموارد) <span class="
مکتبلغتنامه دهخدامکتب . [ م َ ت َ ] (ع اِ) دبیرستان . ج ، مکاتب . (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). دبیرستان و جای کتاب خواندن . (آنندراج ). دبیرستان و جایی که در آن نوشتن می آموزند و دفترخانه و جایی که در آن کودکان را تعلیم می کنند و خواندن و نوشتن و جز آن می آموزانند و سبق می دهند