ترجمه مقاله

تارت

tārat

هنگام؛ دفعه؛ مرة؛ یک‌بار.

تارتاگلیا

لغت‌نامه دهخدا

تارتاگلیا. (اِ) صورت ظاهری که بازی کنندگان کمدی ایتالیائی بخود دهند. منشاء آن از ناپل است . بکاربرنده ٔ آن نوکری است پرچانه ، با گفتاری تند و نامفهوم ، دائماً در خشم ، چاق و چله ، خودستا و ترسو، تنگ نظر و دارای عینکی درشت برنگ آبی . این نمونه در کشور فرانسه کمتر رواج یافته اس

شیرینی

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: حرکت لات، تنقلات، حلوا، شیرینیِ تر، خشک، خامه‌ای، دانمارکی، رولت سوهان، ارده، حلواارده، حلواشکری، قطاب، پشمک، گز، باقلوا، لوز، مسقطی، کاک، نانبرنجی، پیراشکی زبان، کشمشی زلوبیا، بامیه، غرابیه، غبیده‌بادام بستنی، پلمبیر، فالوده، اسکیمو چیز شیرین آب‌نبات (چوبی، کشی، قیچی)، اطلسی، بُن‌بُن، پاستیل

حجرالبلور

لغت‌نامه دهخدا

حجرالبلور. [ ح َ ج َ رُل ْ ب َل ْ لو ] (ع اِ مرکب ) بلور . بیرونی در کتاب الجماهیر گوید: حجرالبلور هو المها منصوب المیم و مکسورها. قالوا اصله من الماء لصفائه و مشابهة زلاله و اصل الماء موه لقولهم فی جمع الجمع الذی هو میاه أمواه و منه موهت الشی ٔ اذا جعلت له ماء ورونقا لیس له

تارتاگلیا

لغت‌نامه دهخدا

تارتاگلیا. (اِ) صورت ظاهری که بازی کنندگان کمدی ایتالیائی بخود دهند. منشاء آن از ناپل است . بکاربرنده ٔ آن نوکری است پرچانه ، با گفتاری تند و نامفهوم ، دائماً در خشم ، چاق و چله ، خودستا و ترسو، تنگ نظر و دارای عینکی درشت برنگ آبی . این نمونه در کشور فرانسه کمتر رواج یافته اس

ترجمه مقاله