تانژانتفرهنگ فارسی عمیدتابعی مثلثاتی که در مثلث قائمالزاویه برابر است با نسبت ضلع مقابل به ضلع مجاور.
تانژانتtangentواژههای مصوب فرهنگستاناگر زاویهای در نظر بگیریم که رأس آن در مبدأ یک دستگاه مختصات قائم در صفحه و ضلع اول آن منطبق بر قسمت مثبت محور X باشد، تانژانت آن زاویه عبارت است از عرض هر نقطه واقع بر ضلع دوم زاویه بهجز رأس، تقسیم بر طولِ ناصفر آن نقطه
تنندلغتنامه دهخداتنند. [ ت َ ن َن ْ] (اِ) عنکبوت باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). تنندو.تننده . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). تندو.(فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). هر سه بمعنی عنکبوت و جولاه باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا). هر چهار بمعنی عنکبوت . (فرهنگ رشیدی ). دیوپای . غنده . (یادداشت
متقاربفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت متقارب، همگرا، تانژانت، تانژانتمانند، هرمشکل مماس، مجانب، نزدیکشونده کانونی
توان بزرگنماییmagnifying powerواژههای مصوب فرهنگستاننسبت تانژانت زاویۀ دید یک شیء با دستگاه نوری به تانژانت زاویۀ دید همان شیء بدون دستگاه نوری
آرکتانژانتarctangentواژههای مصوب فرهنگستانآرکتانژانت یک عدد مفروض زاویهای است که تانژانت آن برابر آن عدد مفروض است
ضریب اتلاف دیالکتریکیdielectric loss factorواژههای مصوب فرهنگستانحاصلضرب ثابت دیالکتریکی یک ماده در تانژانت زاویۀ اتلاف دیالکتریکی
آرکتانژانتarctangentواژههای مصوب فرهنگستانآرکتانژانت یک عدد مفروض زاویهای است که تانژانت آن برابر آن عدد مفروض است
آرککتانژانتarccotangentواژههای مصوب فرهنگستانآرککتانژانت یک عدد مفروض زاویهای است که کتانژانت آن برابر آن عدد مفروض است
کتانژانتفرهنگ فارسی معین(کُ) [ فر. ] (اِ.) نسبت ضلع مجاور زاویة حاده در مثلث قایم الزاویه به ضلع روبروی آن .
کتانژانتcotangentواژههای مصوب فرهنگستاناگر زاویهای در نظر بگیریم که رأس آن در مبدأ یک دستگاه مختصات قائم در صفحه و ضلع اول آن منطبق بر قسمت مثبت محور X باشد، کتانژانت آن زاویه عبارت است از طول هر نقطه واقع بر ضلع دوم زاویه بهجز رأس، تقسیم بر طولِ ناصفر آن نقطه