متقاربفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت متقارب، همگرا، تانژانت، تانژانتمانند، هرمشکل مماس، مجانب، نزدیکشونده کانونی
توان بزرگنماییmagnifying powerواژههای مصوب فرهنگستاننسبت تانژانت زاویۀ دید یک شیء با دستگاه نوری به تانژانت زاویۀ دید همان شیء بدون دستگاه نوری
آرکتانژانتarctangentواژههای مصوب فرهنگستانآرکتانژانت یک عدد مفروض زاویهای است که تانژانت آن برابر آن عدد مفروض است
ضریب اتلاف دیالکتریکیdielectric loss factorواژههای مصوب فرهنگستانحاصلضرب ثابت دیالکتریکی یک ماده در تانژانت زاویۀ اتلاف دیالکتریکی