تاوانلغتنامه دهخداتاوان . (اِ) غرامت . (صحاح الفرس ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ دهخدا) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) (ناظم الاطباء). جریمانه . (ناظم الاطباء). جریمه . وجه خسارت . جبران ضرر : به تاوانْش دینار بخشم ز گنج بشویم دل غمگساران ز رنج .<b
تاوانلغتنامه دهخداتاوان . (اِخ ) گاسپار دو سولکس دو مارشال فرانسه که در سال 1509 در «دیژون » متولد شد و خدماتش در «ژارانک » و «مون کونتور» جالب و درخشان بود.
تاوانلغتنامه دهخداتاوان . (اِخ ) بلوکی است به ایالت «اندْر - اِ- لوار» فرانسه و در شهرستان «شی نون » واقع است .
تاوانفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه بابت خسارت و زیانی که از عمل کسی به دیگری وارد شده بگیرند؛ غرامت.۲. بدل.۳. [قدیمی] زیان.
طاوانلغتنامه دهخداطاوان .(اِخ ) نام جد ابوبکر احمدبن محمدبن عبدالوهاب بن طاوان بزار واسطی است . (انساب سمعانی برگ 364 «الف »).
تاوان داریلغتنامه دهخداتاوان داری . (حامص مرکب ) ضمانت . پذیرفتاری . ضمان . رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.
تاوان دارلغتنامه دهخداتاوان دار. (نف مرکب ) تاوان دارنده . دارنده ٔ تاوان . کسی که جبران ضرر و خسارت را بعهده دارد. غرامت دار. || ضامن . پذیرفتار. کفیل . رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.
تاوان دادنلغتنامه دهخداتاوان دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) دادن غرامت و جریمه . جبران ضرر : یکی اسب پرمایه تاوان دهم مبادا که بر وی سپاسی نهم .فردوسی .از آن من آسان است که برجای دارم و اگر ندارمی ، تاوان توانمی داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <spa
تاوان شدنلغتنامه دهخداتاوان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سربارشدن . زحمت افزودن . دشواری بوجود آوردن : اندر این باران و گل او کی رودبر سرو جان تو او تاوان شود.مولوی .
تاوانهلغتنامه دهخداتاوانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) تابخانه را گویند که گرمخانه باشد. (برهان ). تابخانه . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ نظام ) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 291) (ناظم الاطباء). مخفف تا
تاوان داریلغتنامه دهخداتاوان داری . (حامص مرکب ) ضمانت . پذیرفتاری . ضمان . رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.
تاوان دارلغتنامه دهخداتاوان دار. (نف مرکب ) تاوان دارنده . دارنده ٔ تاوان . کسی که جبران ضرر و خسارت را بعهده دارد. غرامت دار. || ضامن . پذیرفتار. کفیل . رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.
تاوان پس دادنلغتنامه دهخداتاوان پس دادن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) غرامت دادن . || عوض دادن مهمانی و یا چیز دیگر را: فلان تاوان بکسی پس نمیدهد، یعنی همیشه دست بگیر دارد نه دست بده . رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.
تاوان دادنلغتنامه دهخداتاوان دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) دادن غرامت و جریمه . جبران ضرر : یکی اسب پرمایه تاوان دهم مبادا که بر وی سپاسی نهم .فردوسی .از آن من آسان است که برجای دارم و اگر ندارمی ، تاوان توانمی داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <spa
تاوان شدنلغتنامه دهخداتاوان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سربارشدن . زحمت افزودن . دشواری بوجود آوردن : اندر این باران و گل او کی رودبر سرو جان تو او تاوان شود.مولوی .
کوتاوانلغتنامه دهخداکوتاوان . (اِخ ) از جزایر دریای قلزم است و در نزدیک این جزیره گرداب است . (نزهة القلوب چ لیدن ص 235).
زمان تاوانpenalty timeواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمانی فراتر از زمان مقرر کار که اجباراً صرف خدمترسانی به سامانۀ حملونقل شود و سزاوار پرداخت اضافی باشد
معتاوانNarateenواژههای مصوب فرهنگستانانجمنی برای اجرای برنامۀ دوازدهقدمی متشکل از معتاوندهای نوجوانی که در ارتباط مستمر با یک فرد معتاد بودهاند * واژۀ معتاوان از ادغام دو واژۀ معتاوند و نوجوان، به قیاس با صورت لاتین آن، ساخته شده است