تأسف انگیزلغتنامه دهخداتأسف انگیز. [ ت َ ءَس ْ س ُ اَ ] (نف مرکب ) تأسف آور. که تأسف آورد. که دریغ و درد آورد. که اندوه و حسرت آورد. رجوع به تأسف و ترکیبات آن شود.
تاسولغتنامه دهخداتاسو. [ س ُ ] (اِخ ) طاشو. یکی از جزایر دریای سفید، از توابع دولت عثمانی و نزدیک ساحل روم شرقی بود. طولش از شمال به جنوب 28هزار گزو عرضش 20هزار گز است . زمینش کوهستانی ولی حاصلخیز و سبز و خرم است . در گذشته ش
تأسفلغتنامه دهخداتأسف . [ ت َ ءَس ْ س ُ ] (ع مص ) اندوه خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (آنندراج ). تلهف . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). دریغ و درد خوردن و اندوهگین گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندوه و غم و حسرت خوردن . (فرهنگ نظام ) : لکن لدغ الحرقة و م
تأسف آورلغتنامه دهخداتأسف آور. [ ت َ ءَس ْ س ُ وَ ](نف مرکب ) تأسف انگیز. که اندوه و حسرت آورد. که دریغ و درد انگیزد. رجوع به تأسف و ترکیبات آن شود.
تأسفلغتنامه دهخداتأسف . [ ت َ ءَس ْ س ُ ] (ع مص ) اندوه خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (آنندراج ). تلهف . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). دریغ و درد خوردن و اندوهگین گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندوه و غم و حسرت خوردن . (فرهنگ نظام ) : لکن لدغ الحرقة و م
متأسفلغتنامه دهخدامتأسف . [ م ُ ت َ ءَس ْ س ِ ] (ع ص ) دریغکننده و درد خورنده و اندوهگین . (آنندراج ). کسی که تأسف دارد. (ناظم الاطباء). مهموم و محزون و کسی که دریغ می خورد و اندوهگین است . (ناظم الاطباء) : که عدل او ملجاءملهوفان و فضل او منجای متأسفان است . (سندبادن
تأسفلغتنامه دهخداتأسف . [ ت َ ءَس ْ س ُ ] (ع مص ) اندوه خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (آنندراج ). تلهف . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). دریغ و درد خوردن و اندوهگین گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندوه و غم و حسرت خوردن . (فرهنگ نظام ) : لکن لدغ الحرقة و م