تبعاتلغتنامه دهخداتبعات . [ ت َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ تبعة. عاقبتهای بد: و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند... دنیا را طلاق دهد تا از تبعات آن برهد. (کلیله و دمنه ). رجوع به تبعه شود.
تبعاتلغتنامه دهخداتبعات .[ ت َ ب َ ] (ع اِ) پیروان . || لوازم چیزی . || گاهی مراد از عقوبات معاصی باشد. || تبعات اقتحام ؛ کنایه از رنجها و مشقتها . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
طبیعیاتلغتنامه دهخداطبیعیات . [ طَ عی یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ طبیعی . علم طبیعیات . و او علم چیزهاست که به حس تعلق دارد، و اندر جنبش و گردشند. (دانشنامه ٔ علائی ).
رژیم دیابتیdiabetic dietواژههای مصوب فرهنگستانرژیمی که برای پیشگیری از تبعات بیماری دیابت تجویز میشود
مهماتگاه صحراییfield storage unitواژههای مصوب فرهنگستانمکانی مجزا برای ذخیرهسازی مهمات بهمنظور جلوگیری از تبعات گسترش آتش و انفجار و آلودگی
تتبعاتلغتنامه دهخداتتبعات . [ ت َ ت َ ب ب ُ ] (ع اِ) تفحصات و تجسسات . (ناظم الاطباء). ج ِ تتبع. رجوع به تتبع شود.