تبنگهلغتنامه دهخداتبنگه . [ ت َ ب َ گ َ / گ ِ ] (اِ) طبله ای که نان در آن گذارند. (برهان ). تبنگو (طبق ). (آنندراج ) (انجمن آرا). طبل نان باشد. (فرهنگ اوبهی ). تبنگ بمعنی اول (طبق پهن که بیشتر حلوائیان و نانوایان دارند). (فرهنگ نظام ). طبله ٔ نان . (فرهنگ رشید
تبنگهفرهنگ فارسی عمید= تبنگو: ◻︎ منت از خلق بهر نان چه برم / که جهان چو تبنگهٴ نان است (سوزنی: لغتنامه: تبنگه).
تبنچهلغتنامه دهخداتبنچه . [ ت َ ب َ چ َ / چ ِ ] (اِ) همان تپانچه ٔ معروف که بتازیش لطمه خوانند. (آنندراج ). رجوع به تپانچه و طپانچه و لطمه شود.
تبنةلغتنامه دهخداتبنة. [ ت ِ ن َ ] (ع اِ) یکی تبن . (منتهی الارب ). واحد تبن . (ناظم الاطباء). یک برگ کاه . رجوع به تبن شود.
تبنیةلغتنامه دهخداتبنیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) بسیار بنا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). بنا کردن .(از قطر المحیط). برآوردن خانه را. (منتهی الارب ).
تبینهلغتنامه دهخداتبینه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) عنکبوت . (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 292 الف ) (ناظم الاطباء) : درون خانه سیم و زر دفینه کشیده بر درش پرده تبینه
تبنکهلغتنامه دهخداتبنکه . [ ت َ ب َ ک ِ ] (اِ) ناظم الاطباء تبنگه را به تصحیف چنین ضبط کرده و با حروف لاتین هم تصریح نموده است . رجوع به تبنگه شود.
تبنگولغتنامه دهخداتبنگو. [ ت َ ب َ ] (اِ) صندوق بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 412). صندوق . (صحاح الفرس ) (فرهنگ رشیدی ) (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). صندوقی که آلتها درو نگاه دارند. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). صندوق باشد. (او