تتولغتنامه دهخداتتو. [ ت َ ] (ع اِ)تتوالقلنسوة؛ هر دو گیسوی کلاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ذؤابة و منه تتوالقلنسوة؛ ای ذؤابتاها.
تتولغتنامه دهخداتتو. [ ت َ وْ ] (اِ) در هندی نام بیست و پنج قوه است که از لوازم حیوان است . رجوع به آثارالباقیه بیرونی ص 22 و 88 شود.
معیار تتاtheta criterionواژههای مصوب فرهنگستاندر نظریۀ زایشی، محدودیتی در تخصیص نقشهای تتا که مطابق با آن هر موضوع فقط یک نقش تتا میپذیرد و هر نقش تتا فقط به یک موضوع تخصیص داده میشود
موج تتاtheta waveواژههای مصوب فرهنگستاندر الکترومغزنگاری، نوعی موج مغزی با بسامدی بین 4 تا 7 هرتز نیز: ضرباهنگ تتا theta rhythm
نظریۀ تتاtheta theory/ θ-theoryواژههای مصوب فرهنگستانیکی از زیرمجموعههای نظریۀ حاکمیت و مرجعگزینی که به نقشهای معنایی موضوعهای جمله میپردازد
تتوآنلغتنامه دهخداتتوآن . [ ت ِ ] (اِخ ) یکی از نقاشان معروف اسپانیاست . رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 312 شود.
تتوآنلغتنامه دهخداتتوآن . [ ت ِ ت ُ ](اِخ ) یا تطوان . مرکز مراکش اسپانیا است و 93700 تن سکنه دارد. سامی بیگ در ذیل تَتوان آرد: قصبه ای است که در مغرب اقصا و چهار هزار و پانصد گزی جنوب شرقی طنجه و در سه هزارگزی ساحل بحر ابیض قرار دارد. دارای جوامع شریف متعدد ا
تتوبةلغتنامه دهخداتتوبة. [ ت َ وِ ب َ ] (ع مص ) از گناه بازگشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بازگشتن از گناه . || باز مهربان شدن خدا بر کسی . توفیق توبه دادن کسی را خدای . || آسان گردانیدن خدای دشواری کسی را. (منتهی الارب ). رجوع به توبه شود.
تتوجلغتنامه دهخداتتوج . [ ت َ ت َوْ وُ ] (ع مص ) تاج برهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). افسر پوشیدن . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). تاج بر سر نهادن . (آنندراج ). تاج بر سر گذاشتن . (ناظم الاطباء).
زیباسازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی زیباسازی، تزیین، تغییر، منظرهسازی، هنرهای تزیینی جراحی پلاستیک، کشیدن پوست آرایش صورت، هفتقلم آرایش، توالت، بزک، ماتیک زدن، کرمپودر زدن، اپیلاسیون، بتونهکاری (زیادهروی در آرایش)، میکآپ(مکاپ)، تتو، خالکوبی پیرایش مانیکور، پدیکور
تاتولغتنامه دهخداتاتو. (اِ) اسبی از نوع خرد و کوتاه با موی ویال دراز و موهای بلند بر تن و مؤلف آنرا در بلاد بالکان بسیار دیده است خاصه در رومانی . بر ذون و اوستور و اسب تاتاری است . (منتهی الارب ). فبعث ولده محمداً لیأتی به فقبص علیه و اتاه به راکباً علی تتو [ بتایین مثناتین اولاهما مفتوحه
تتوآنلغتنامه دهخداتتوآن . [ ت ِ ] (اِخ ) یکی از نقاشان معروف اسپانیاست . رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 312 شود.
تتوآنلغتنامه دهخداتتوآن . [ ت ِ ت ُ ](اِخ ) یا تطوان . مرکز مراکش اسپانیا است و 93700 تن سکنه دارد. سامی بیگ در ذیل تَتوان آرد: قصبه ای است که در مغرب اقصا و چهار هزار و پانصد گزی جنوب شرقی طنجه و در سه هزارگزی ساحل بحر ابیض قرار دارد. دارای جوامع شریف متعدد ا
تتوبةلغتنامه دهخداتتوبة. [ ت َ وِ ب َ ] (ع مص ) از گناه بازگشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بازگشتن از گناه . || باز مهربان شدن خدا بر کسی . توفیق توبه دادن کسی را خدای . || آسان گردانیدن خدای دشواری کسی را. (منتهی الارب ). رجوع به توبه شود.
تتوجلغتنامه دهخداتتوج . [ ت َ ت َوْ وُ ] (ع مص ) تاج برهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). افسر پوشیدن . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). تاج بر سر نهادن . (آنندراج ). تاج بر سر گذاشتن . (ناظم الاطباء).