تجریعلغتنامه دهخداتجریع. [ ت َ ] (ع مص ) فروخورانیدن خشم و جز آن . (بحر الجواهر) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). || فرو خورانیدن آب کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || نوشانیدن کسی را جرعه جرعه . (از قطر المحیط). || ریختن آشامیدنی در حلق کسی به اکراه . (از ق
تجرئةلغتنامه دهخداتجرئة. [ ت َ رِ ءَ ](ع مص ) دلیر کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). مصدر قیاسی از باب تفعیل ، دلیر کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دلیر گردانیدن . (ناظم الاطباء).
تجرعلغتنامه دهخداتجرع . [ ت َ ج َرْ رُ ] (ع مص ) فروخوردن خشم و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان عادل بن علی ). فروخوردن خشم . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جرعه جرعه خوردن آب و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جرعه جرعه نوشی
تجرهلغتنامه دهخداتجره . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران است که در 16 هزارگزی جنوب خاور ورامین و سر راه نیمه شوسه ٔ حصار حسن بک قرار دارد. جلگه ای معتدل است و 580 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصو
تجرهلغتنامه دهخداتجره . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کوهپایه بخش نوبران شهرستان ساوه است که در 12هزارگزی شمال نوبران و 12 هزارگزی راه عمومی واقع است و 422 تن سکنه دارد. کوهستانی و سردسیر است و آ
تجرهلغتنامه دهخداتجره . [ ت َ ج َ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد است که در 12 هزارگزی خاور خرم آباد وبر کنار جنوبی راه خرم آباد به بروجرد واقع است . جلگه ای است معتدل و 900 تن سکنه دارد. آب آن از
تسغیملغتنامه دهخداتسغیم . [ ت َ ](ع مص ) فروخورانیدن خشم و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروخورانیدن آب . (از اقرب الموارد) (از المنجد). تجریع. || فربه و بناز پرورده کردن کودک . (از اقرب الموارد) (از المنجد).