لغتنامه دهخدا
تجسس . [ ت َ ج َس ْ س ُ ] (ع مص ) خبر جستن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (اقرب الموارد) (از قطر المحیط). خبر خواستن . (ترجمان عادل بن علی ). خبر پرسیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خبر جستن و بیشتر دربدی باشد و در حدیث است : لاتحسسوا و لاتجسسوا؛ یعنی بگیرید آنچه را آشکار است