تجنیبلغتنامه دهخداتجنیب . [ ت َ ] (ع مص ) دور کردن کسی را از چیزی . (شرح قاموس ). دور کردن . (ترجمان عادل بن علی ). دور داشتن کسی را از چیزی . || دور داشتن گوسپندان و شتران را از فحل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || نفرستادن نر در شتر و گوسفندان
تجنبلغتنامه دهخداتجنب . [ ت َ ج َن ْ ن ُ ] (ع مص ) اجتناب . (تاج المصادر بیهقی ). به یک سو شدن . (دهار). دور شدن . (ترجمان عادل بن علی ). دور شدن از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دور شدن و یک سو شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اجتناب و دوری کردن . (ف
تجنبدیکشنری عربی به فارسیدوري کردن از , احتراز کردن , اجتناب کردن , طفره رفتن از , الغاء کردن , موقوف کردن , پرهيز , اجتناب , کناره گيري , احتراز , طفره
کوزیلغتنامه دهخداکوزی . (اِ) بمعنی آبگیر و تالاب و استخر باشد و به عربی شمر خوانند. (برهان ) (آنندراج ).آبگیر و تالاب و استخر. (ناظم الاطباء). || (حامص ) خمیدگی پشت . (ناظم الاطباء). انحناء. کوزی پشت . حَدَب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): فرصة؛ باد که کوزی آرد در پشت . دَخشَن ؛ کوزی پشت . تجن
دور داشتنلغتنامه دهخدادور داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) روانه کردن و به فاصله نگاه داشتن . (ناظم الاطباء). || راندن . به فاصله گرفتن داشتن . از خود دور ساختن . فاصله ایجاد کردن . برکنار داشتن : دل خویش گر دور داری ز کین مهان و کهانت کنند آفرین . ف
پرهیز کردنلغتنامه دهخداپرهیز کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوری کردن . خودداری کردن . حذر کردن . حِذر. حِذار. محاذره . احتراز. تحرز.اجتناب کردن . مجتنب بودن . مجانبت . تجنیب . تجنب . تحفظ. اِلاحة. امساک . استتار. تطرّس . (منتهی الارب ). نَستﱡر. اکتلاء. احتماء. تحمی . تحاشی . اشاحة <span class="h
دور کردنلغتنامه دهخدادور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن و اخراج کردن . (ناظم الاطباء). طرد کردن . طرد. دور ساختن . بفاصله گرفتن واداشتن . ابعاد. (یادداشت مؤلف ). اجناب . ادحاق . (تاج المصادر بیهقی ). ازدیال . تزویل . ازالة. (منتهی الارب ). ازالة. (دهار). ازاحة. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). ا