تجنیسلغتنامه دهخداتجنیس . [ ت َ ] (ع مص ) رسیده گردیدن همه ٔ رطب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جنس به جنس فراهم آوردن . (منتهی الارب ). || با چیزی مانند شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). همجنس و مشابه قرار دادن . (فرهنگ نظام ). مانند شدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). مانند بودن
تجنیسفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - از جنس هم قرار دادن 2 - با چیزی مانند شدن . 3 - در ریاضی عدد صحیح را هم جنس عدد کسری کردن . 4 - در علم بدیع از صنایع لفظی است و در آن کوشش می شود الفاظی در کلام آورده شود که دارای صورت یکسان و معنای متفاوت باشند.
تجنیزلغتنامه دهخداتجنیز. [ ت َ ] (ع مص ) مرده را بر تخت نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || نماز گزاردن کاهن مرده را. (از اقرب الموارد).
تجنیصلغتنامه دهخداتجنیص . [ ت َ ] (ع مص ) مردن . || گریختن از بیم . || تیز نگریستن . || گشادن چشم از بیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). || ریخ زدن . (منتهی الارب ): جنص بسلحه ؛ رمی به . (قطر المحیط).
تجنیس تاملغتنامه دهخداتجنیس تام . [ ت َ س ِ تام م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنست که دو کلمه ٔ متفق اللفظ مختلف المعنی بکار دارد، چنانکه خاقانی گفته است :مفخر خاقانی است مدح تو تا در جهان صبح برد آب ماه میوه برد ماه آب .و دیگری گفته است :ایا غزال سرای و غزل سرای بدیعبگیر چنگ به
تجنیس تاملغتنامه دهخداتجنیس تام . [ ت َ س ِ تام م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنست که دو کلمه ٔ متفق اللفظ مختلف المعنی بکار دارد، چنانکه خاقانی گفته است :مفخر خاقانی است مدح تو تا در جهان صبح برد آب ماه میوه برد ماه آب .و دیگری گفته است :ایا غزال سرای و غزل سرای بدیعبگیر چنگ به
تجنیس مزدوجلغتنامه دهخداتجنیس مزدوج . [ ت َ س ِ م ُ دَ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تجنیس مکرر. صاحب حدایق السحردر ذیل تجنیس مکرر آرد: و این تجنیس را مردد و مزدوج نیز خوانند. و این صنعت چنان باشد که دبیر یا شاعردر آخر اسجاع یا در آخر ابیات دو لفظ متجانس پهلوی یکدیگر بیارد، اگر در صدر لفظ اول زیادتی
تجنیس التصحیفلغتنامه دهخداتجنیس التصحیف . [ ت َ سُت ْ ت َ ] (ع اِ مرکب ) جرجانی گوید: آنست که در نقطه ٔ دو کلمه اختلاف باشد، مانند: انقی و اتقی . (از تعریفات جرجانی ص 36). شمس قیس و وطواط این گونه تجنیس را تجنیس خط خوانده اند.
تجنیس بالتخلیةلغتنامه دهخداتجنیس بالتخلیة. [ ت َ بِت ْ ت َ ی َ ] (ع اِ مرکب ) دو کلمه که مشابهت داشته باشند جز در حرف اول یا وسط یا آخر. صاحب آنندراج گوید: نوع ششم تجنیس بالتخلیه یعنی تجانس تخلیه و آن سه گونه است : اول مضارع ، دوم مزیل ، سوم مطرف . (از آنندراج ). رجوع به تجنیس مضارع و تجنیس مزیل و تجنی
تجنیس زایدلغتنامه دهخداتجنیس زاید. [ ت َ س ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) و مذیل نیز خوانند و آن چنان باشد که هر دو کلمه ٔ متجانس بحروف و حرکات متفق باشند اما در آخر یک کلمه حرفی زیادت بود، مثال : هو حام حامل لاعباءالامور و کاف کافل لمصالح الجمهور. دیگر: انا من زمانی زمانة و من اِخوانی فی حنانة. پ
تجنیس تاملغتنامه دهخداتجنیس تام . [ ت َ س ِ تام م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنست که دو کلمه ٔ متفق اللفظ مختلف المعنی بکار دارد، چنانکه خاقانی گفته است :مفخر خاقانی است مدح تو تا در جهان صبح برد آب ماه میوه برد ماه آب .و دیگری گفته است :ایا غزال سرای و غزل سرای بدیعبگیر چنگ به
تجنیس مزدوجلغتنامه دهخداتجنیس مزدوج . [ ت َ س ِ م ُ دَ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تجنیس مکرر. صاحب حدایق السحردر ذیل تجنیس مکرر آرد: و این تجنیس را مردد و مزدوج نیز خوانند. و این صنعت چنان باشد که دبیر یا شاعردر آخر اسجاع یا در آخر ابیات دو لفظ متجانس پهلوی یکدیگر بیارد، اگر در صدر لفظ اول زیادتی
تجنیس التصحیفلغتنامه دهخداتجنیس التصحیف . [ ت َ سُت ْ ت َ ] (ع اِ مرکب ) جرجانی گوید: آنست که در نقطه ٔ دو کلمه اختلاف باشد، مانند: انقی و اتقی . (از تعریفات جرجانی ص 36). شمس قیس و وطواط این گونه تجنیس را تجنیس خط خوانده اند.
تجنیس بالتخلیةلغتنامه دهخداتجنیس بالتخلیة. [ ت َ بِت ْ ت َ ی َ ] (ع اِ مرکب ) دو کلمه که مشابهت داشته باشند جز در حرف اول یا وسط یا آخر. صاحب آنندراج گوید: نوع ششم تجنیس بالتخلیه یعنی تجانس تخلیه و آن سه گونه است : اول مضارع ، دوم مزیل ، سوم مطرف . (از آنندراج ). رجوع به تجنیس مضارع و تجنیس مزیل و تجنی
تجنیس زایدلغتنامه دهخداتجنیس زاید. [ ت َ س ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) و مذیل نیز خوانند و آن چنان باشد که هر دو کلمه ٔ متجانس بحروف و حرکات متفق باشند اما در آخر یک کلمه حرفی زیادت بود، مثال : هو حام حامل لاعباءالامور و کاف کافل لمصالح الجمهور. دیگر: انا من زمانی زمانة و من اِخوانی فی حنانة. پ
ترصیع مع التجنیسلغتنامه دهخداترصیع مع التجنیس . [ ت َ ع ِ م َ عَت ْ ت َ ] (ع اِ مرکب ) آن است که کلام مرصع و متجانس باشد، مثال از سعید اشرف :عالم از من شد تو تا از من شدی عالم از من شد تو تا از من شدی .یکی از قدما هم دارد:چون از او گشتی همه چیز از تو گشت چون از او گشتی همه چیز از تو گ