تحققلغتنامه دهخداتحقق . [ ت َ ح َق ْ ق ُ ] (ع مص ) درست شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). صحیح و درست شدن خبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درست و ثابت شدن خبر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || درست بدانستن . (تاج المصادر بیهقی ). درست
تحققدیکشنری فارسی به انگلیسیachievement, accomplishment, assurance, certainty, circumstantiation, fulfilment, fullfillment, incontestability, materialization, realization, substantiation, sureness
تحقیقلغتنامه دهخداتحقیق . [ ت َ ] (ع مص ) حقیقت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || درست کردن . (دهار).درست و راست کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رسیدگی و وارسی کردن . (ناظم الاطباء). به کنه مطلب رسیدن و واقع چیزی را بدست آوردن .(فرهنگ نظام ). || بدانستن . (تاج المصاد
تحکیکلغتنامه دهخداتحکیک . [ ت َ ] (ع مص ) نیک بخاریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). نیک خاریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
تحککلغتنامه دهخداتحکک . [ ت َ ح َک ْ ک ُ ] (ع مص ) تحکک به چیزی ؛ وادوسیدن . و به «با» متعدی شود. (تاج المصادر بیهقی ). با کسی واکاویدن . (زوزنی ). کاویدن . تمرس . (منتهی الارب ). کاویدن . (ناظم الاطباء). || پیش آمدن کسی را به بدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تعرض به شر. (اقرب الموارد) (ق
تهککلغتنامه دهخداتهکک . [ ت َ هََ ک ْک ُ ] (ع مص ) فروهشته شدن بندهای زن . || کلان گردیدن پستان زن چون به زادن نزدیک گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تحقيقدیکشنری عربی به فارسیواقعيت دادن , بصورت مسلم دراوردن , استنطاق , بازجويي , رسيدگي , جستار , تحقيق , خبر گيري , پرسش , سلوال , استعلا م
تحققیلغتنامه دهخداتحققی . [ت َ ح َق ْ ق ُ ] (ص نسبی ) (فلسفه ٔ...) فلسفه ای مبتنی بر امور ثابته . در لسان فلسفه اصطلاح تحققی در دو معنی عام و خاص اطلاق میشود:1 - معنی عام . معنی عام این کلمه به عصر تجربه میرسد، به عصری که بهیچوجه تفکر ماوراءالطبیعی مورد تو
realizingدیکشنری انگلیسی به فارسیتحقق، تحقق بخشیدن، پی بردن، فهمیدن، درک کردن، تحقق یافتن، واقعی کردن، دریافتن، قوه اوردن، نقد کردن
realisingدیکشنری انگلیسی به فارسیتحقق، تحقق بخشیدن، پی بردن، فهمیدن، درک کردن، تحقق یافتن، واقعی کردن، دریافتن، قوه اوردن، نقد کردن
تحققیلغتنامه دهخداتحققی . [ت َ ح َق ْ ق ُ ] (ص نسبی ) (فلسفه ٔ...) فلسفه ای مبتنی بر امور ثابته . در لسان فلسفه اصطلاح تحققی در دو معنی عام و خاص اطلاق میشود:1 - معنی عام . معنی عام این کلمه به عصر تجربه میرسد، به عصری که بهیچوجه تفکر ماوراءالطبیعی مورد تو
متحققلغتنامه دهخدامتحقق . [ م ُ ت َ ح َق ْ ق َ ] (ع ص ) خبر درست و صحیح . (آنندراج ). درست و راست و صحیح ویقین و بی شک . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحقق شود.
متحققلغتنامه دهخدامتحقق . [ م ُ ت َ ح َق ْ ق ِ ] (ع ص ) صحیح و درست کننده ٔخبر. (آنندراج ). راست و صحیح و یقین و بی شک . (ناظم الاطباء). || تحقیق شده و ثابت شده و یقین و راست و درست و بی شبهه . (ناظم الاطباء). || درست شونده . || هست شونده . (فرهنگ فارسی معین ). || تحقیق کننده . (ناظم الاطباء).