تحلیف

tahlif

معنی

سوگند دادن.

مترادف

۱. سوگند ادا کردن، سوگندخوردن، قسم خوردن، قسم یاد کردن
۲. سوگنددادن، قسم دادن

جست‌وجوی دقیق

تحلیف

لغت‌نامه دهخدا

تحلیف . [ ت َ] (ع مص ) سوگند دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). سوگند دادن کسی را. (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).

تحلیف

فرهنگ فارسی عمید

سوگند دادن.

تحلیف

دیکشنری فارسی به عربی

شهادة

تحلیف

دیکشنری فارسی به انگلیسی

inauguration

تحلیف

فرهنگ فارسی معین

(تَ) [ ع . ] (مص م .) سوگند دادن .

جست‌وجوی هم‌آوا

تعلیف

لغت‌نامه دهخدا

تعلیف . [ ت َ ] (ع مص ) علفة برآوردن طلح : علف الطلح تعلیفاً، و هذا نادرة لانه انما یجی ٔ لهذا افعل . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گره بستن و پاشیده شدن شکوفه ٔ طلح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || علف دادن

تعلیف

فرهنگ فارسی عمید

علوفه دادن به چهارپایان؛ خوراک دادن به ستور.

تعلیف

فرهنگ فارسی معین

(تَ) [ ع . ] (مص م .) علف به چهارپایان دادن .

تعلیف

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. علف دادن، علوفه دادن، ۲. چرانیدن، چراندن

سرپرستی کردن مراسم تحلیف

دیکشنری فارسی به انگلیسی

administer

جست‌وجوی مشابه

سرپرستی کردن مراسم تحلیف

دیکشنری فارسی به انگلیسی

administer

جست‌وجوی متن

ceremonialists

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مراسم تحلیف

adjuration

دیکشنری انگلیسی به فارسی

احضار، قسم، لابه، تحلیف، التماس

attestations

دیکشنری انگلیسی به فارسی

گواهینامه ها، گواهی، شهادت، تصدیق امضاء، تحلیف

adjurations

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ادای احترام، قسم، لابه، تحلیف، التماس

attestation

دیکشنری انگلیسی به فارسی

گواهینامه، گواهی، شهادت، تصدیق امضاء، تحلیف

جست‌وجوی هم‌قافیه

سرپرستی کردن مراسم تحلیف

دیکشنری فارسی به انگلیسی

administer

ترجمه مقاله