تخلفلغتنامه دهخداتخلف . [ ت َ خ َل ْ ل ُ ] (ع مص ) واپس ایستادن . (زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). بازایستادن . (زوزنی ). سپس ماندن از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درعقب ماندگی و درنگی و توقف . (ناظم الاطباء). تأخر. (اقرب الموارد) (المنجد). بازپس ایستادن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل
تخلففرهنگ فارسی عمید۱. خلاف کردن.۲. خلاف وعده کردن؛ خلاف گفته یا پیمان خود عمل کردن.۳. عقب ماندن؛ واپس ماندن.
تخلیفلغتنامه دهخداتخلیف . [ ت َ ] (ع مص ) واپس گذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بازپس گذاشتن . (دهار). سپس انداختن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). حدیث : حتی ان الطائر لیمر بجنباتهم فمایخلفهم ؛ ای یتقدم علیهم و یترکهم وراءَه . (اقرب الموارد). ||
تخلیففرهنگ فارسی عمید۱. خلیفه گردانیدن کسی بهجای خود.۲. کسی یا چیزی بعد از خود باقی گذاشتن؛ واپس گذاشتن.
تخلیففرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع . ] 1 - (مص م .) سپس انداختن کسی را، واپس هشتن ، باز پس گذاشتن . 2 - (اِمص .) بازپس گذاری ، ج . تخلیفات .
تخلف افتادنلغتنامه دهخداتخلف افتادن .[ ت َ خ َل ْ ل ُ اُ دَ ] (مص مرکب ) خلاف وعده و عهد واقع شدن امری . در این بیت ، خطا بودن ، تفسیر بخطا کردن ،تعبیر نادرست و مانند آنها معنی میدهد : بود این نکته پر روشن که در باب جناب توتخلف تا ابد افتاده در اقوال انسانی .<p cl
تخلف افتادنلغتنامه دهخداتخلف افتادن .[ ت َ خ َل ْ ل ُ اُ دَ ] (مص مرکب ) خلاف وعده و عهد واقع شدن امری . در این بیت ، خطا بودن ، تفسیر بخطا کردن ،تعبیر نادرست و مانند آنها معنی میدهد : بود این نکته پر روشن که در باب جناب توتخلف تا ابد افتاده در اقوال انسانی .<p cl
تخلف کردنلغتنامه دهخداتخلف کردن . [ ت َ خ َل ْ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خلاف کردن . بازپس ایستادن از وعده و عهد و امری : بر چهره ٔ ما خاک در دوست گواه است کز طاعت میخانه نکردیم تخلف . علی خراسانی (از آنندراج ).رجوع به تخلف شود.
تخلف افتادنلغتنامه دهخداتخلف افتادن .[ ت َ خ َل ْ ل ُ اُ دَ ] (مص مرکب ) خلاف وعده و عهد واقع شدن امری . در این بیت ، خطا بودن ، تفسیر بخطا کردن ،تعبیر نادرست و مانند آنها معنی میدهد : بود این نکته پر روشن که در باب جناب توتخلف تا ابد افتاده در اقوال انسانی .<p cl
تخلف کردنلغتنامه دهخداتخلف کردن . [ ت َ خ َل ْ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خلاف کردن . بازپس ایستادن از وعده و عهد و امری : بر چهره ٔ ما خاک در دوست گواه است کز طاعت میخانه نکردیم تخلف . علی خراسانی (از آنندراج ).رجوع به تخلف شود.
متخلفلغتنامه دهخدامتخلف . [ م ُ ت َ خ َل ْ ل ِ ] (ع ص ) سپس مانده . (آنندراج ). پس مانده و عقب مانده . (ناظم الاطباء). || عهدشکننده . || مقابل و مخالف . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || خلاف کننده . خلاف کار. و رجوع به تخلف شود.
مستخلفلغتنامه دهخدامستخلف . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ، اِ) به جانشینی قرار داده شده . (اقرب الموارد). رجوع به استخلاف شود.
مستخلفلغتنامه دهخدامستخلف . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) قراردهنده کسی را به جانشینی خود. (اقرب الموارد). || آبکش . (منتهی الارب ). آنکه برای اهل خود آب می آورد. (اقرب الموارد). رجوع به استخلاف شود.