تخلهلغتنامه دهخداتخله . [ت َ ل َ / ل ِ ] (اِ) نعلین باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 428) (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). عصا و نعلین . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم
تخلهفرهنگ فارسی عمید۱. نعلین.۲. عصا: ◻︎ اندر فضایل تو عدم گویی / چون تخلهٴ کلیم پیمبر شد (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۲۳).۳. ریزه، خرده، و تراشۀ چیزی.
تخلعلغتنامه دهخداتخلع. [ ت َ خ َل ْ ل ُ ] (ع مص ) منهمک شدن در نوشیدن شراب و لازم گرفتن آنرا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)(از المنجد). || فراخ رفتن و پاها را در رفتار از هم جدا نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفکک . (اقرب الموارد) (المنجد). || پ
تخلیعلغتنامه دهخداتخلیع. [ ت َ ] (ع مص ) رها کردن ستور از قید آن . (ذیل اقرب الموارد). || رفتار مرد مُخَلَّعالالیتین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رفتار مرد مُخَلَّعالالیتین یعنی آنکه هر دو سرینش از هم جدا بود. (ناظم الاطباء). || تفکیک . (اقرب الموارد) (المنجد). || نوعی از تصرفات عروض است . (من
تخلیةلغتنامه دهخداتخلیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) گذاشتن کار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || دست بداشتن و راه وادادن . (تاج المصادر بیهقی ). رها کردن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رها کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطبا
تخلیعفرهنگ فارسی عمید۱. جدا کردن؛ از هم باز کردن.۲. (اسم) (ادبی) شعری که بر وزن ناخوش و بحر ثقیل باشد.
عصافرهنگ فارسی عمید۱. چوبدستی که هنگام راه رفتن به آن تکیه میکنند؛ دستوار؛ دستواره؛ تخله.۲. [قدیمی، مجاز] آلت تناسلی مرد.⟨ عصا زدن: در حال راه رفتن با عصا، ته عصا را بر زمین زدن.
عصالغتنامه دهخداعصا. [ ع َ ] (ع اِ) چوب . (منتهی الارب ). عود. (اقرب الموارد). || چوب دستی ، مؤنث آید. (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی ). نوعی از چوبدستی متوسط در سطبری و باریکی که بعضی از آن سرکج بود، و در فارسی بزیادت یاء (عصای ) نیز استعمال کنند. (ازآنندراج ) چ