تدافعلغتنامه دهخداتدافع. [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) یکدیگر را دفع کردن . (زوزنی ). یکدیگر را دور کردن در کارزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تدافع دو مسئله ؛ تناقض آنها. (از اقرب الموارد). || دفع نمودن با همدیگر چیزی را و حواله کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم
تدافعفرهنگ مترادف و متضاد۱. پاتک، پدافند، دفاع، دفع ۲. پسزنی، دفعسازی ۳. پدافند کردن، دفاع کردن ≠ تهاجم، حمله
تدافعیلغتنامه دهخداتدافعی . [ ت َ ف ُ ] (ص نسبی ) منسوب به تدافع. - حمله ٔ تدافعی ؛ مقابل حمله ٔ تهاجمی .
اتحاد تدافعیdefensive allianceواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اتحاد برای دفع حملۀ دیگران به هریک از اعضای اتحاد
تدافعیلغتنامه دهخداتدافعی . [ ت َ ف ُ ] (ص نسبی ) منسوب به تدافع. - حمله ٔ تدافعی ؛ مقابل حمله ٔ تهاجمی .
اتحاد تدافعیdefensive allianceواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اتحاد برای دفع حملۀ دیگران به هریک از اعضای اتحاد
اندلاظلغتنامه دهخدااندلاظ. [ اِ دِ ] (ع مص ) تدافع نمودن : اندلظ الماء اندلاظاً؛ تدافع نمود آب . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اندلظ الماء؛ تدافعکرد آب و در لسان اندفاع است . (از اقرب الموارد).
تدافعیلغتنامه دهخداتدافعی . [ ت َ ف ُ ] (ص نسبی ) منسوب به تدافع. - حمله ٔ تدافعی ؛ مقابل حمله ٔ تهاجمی .
متدافعلغتنامه دهخدامتدافع. [ م ُ ت َ ف ِ] (ع ص ) یکدیگر را دفع کننده و کارزار. (آنندراج ). مشغول به دفع و راندگی و راننده کسی را در جنگ . (ناظم الاطباء). || هجوم آورنده بر دیگری . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تدافع شود.