تدبرلغتنامه دهخداتدبر. [ ت َ دَب ْ ب ُ ] (ع مص ) به اندیشه از پی کاری فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بیندیشیدن . (دهار). پس کار اندیشیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اندیشه کردن و حقیقت چیزی دریافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).به عاقبت کار نگریس
تدبرفرهنگ مترادف و متضاد۱. ژرفبینی، ژرفنگری ۲. اندیشه، تامل، تعقل، تعمق، تفکر ۳. چارهاندیشی، ژرفاندیشی
تدبیرلغتنامه دهخداتدبیر. [ ت َ ] (ع مص ) اندیشه کردن در عاقبت کار. (تاج المصادر بیهقی ). پایان کار نگریستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در پس کاری درآمدن و در عقب کاری غور کردن . پایان کاری نگریستن . (غیاث اللغات ). نیکو اندیشیدن ، و خصم بند ولایت گشای از صفات اوست و با لفظ آوردن و دادن و
تذبیرلغتنامه دهخداتذبیر. [ ت َ ] (ع مص ) نبشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوشتن کتاب را. (المنجد) (اقرب الموارد).
تضبیرلغتنامه دهخداتضبیر. [ ت َ ] (ع مص ) فراهم آوردن . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (از ناظم الاطباء). || سخت استواری استخوانها و پری گوشت و گرد اندامی . (منتهی الارب ). سخت استوار شدن استخوانها و گرد آمدن گوشت مرد. (از قطر المحیط).
تدبیرفرهنگ فارسی عمید۱. به پایان کاری نگریستن و در آن اندیشیدن.۲. برای انجام دادن امری فکر و دقت به کار بردن و توجه کردن.
يَدَّبَّرُواْفرهنگ واژگان قرآنتا تدبّر کنند (تدبر يعني اين که چيزي را بعد از چيز ديگر بگيريم و در مورد آيات شريفه ي قرآن کريم به معناي تامل در يک آيه بعد از آيهاي ديگر و يا تامل و دقتي ديگر بعد از دقت قبل، در يک آيه است)
متدبرلغتنامه دهخدامتدبر. [ م ُ ت َ دَب ْ ب ِ ] (ع ص ) اندیشه کننده . (آنندراج ). کسی که از روی آگاهی اندیشه می کند. (ناظم الاطباء). || حقیقت چیزی دریابنده . (آنندراج ). آن که درست دریافت می کند. (ناظم الاطباء). || آن که به خوبی می آراید و ترتیب می دهد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع
مستدبرلغتنامه دهخدامستدبر. [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استدبار. ضد مستقبل . (آنندراج ). پشت کرده . پشت کننده . || آنکه آخر کار را می نگرد. (ناظم الاطباء). عاقبت اندیش . (اقرب الموارد). آنکه پایان کار را نگرد. رجوع به استدبار شود. || در اصطلاح فقهی ، کسی که به جهت مخالف قبله متوجه ا